اولین باری که رابرت دنیرو یک کمدی مسطح ساخت چه زمانی بود؟ احتمالاً «نیمهشب ران» بود که در آن نشان داد در شوخیهای طنز و طنز فوقالعاده است، و آن بیانی را معرفی کرد که او را به ستارهای تبدیل کرد که سرمایهپذیر بود، در نهایت، برخلاف یک هنرپیشهی بزرگ: نگاه سنگی و ناپسند. میخواهد ارتباط برقرار کند «من از قضاوت در مورد این چیزی که جلوی چشمم میگذرد خودداری میکنم» اما در واقع میگوید «میخواهم از اینجا بروم» یا «میخواهم بمیرم» یا «کاش میتوانستم تو را بکشم». اخم لب تنگ، نگاه سوزان، شانه های مربعی. جالبه. همیشه خنده دار است. می توانید آن را به هر چیزی اضافه کنید، حتی در مقادیر زیاد، و آن را بهتر کنید. فلفل کمدی است .
کمدین سباستین مانیسکالکو، نویسنده و ستاره فیلم «درباره پدرم» آنقدر آن را دوست دارد که فیلمی پیرامون آن ساخت. به کارگردانی لورا ترروسو، «درباره پدرم» میخواهد یکی دیگر از «عروسی یونانی چاق من» باشد و فیلمهایی از این دست آنقدر در سینماها کم هستند که با وجود نقدهایی مانند این ممکن است به موفقیت تبدیل شود.
این فیلم که در یک اینچ از زندگی خود روایت میشود و تماشاگران را میخواهد باور کند که ازدواج یک آمریکایی ایتالیایی-آمریکایی با خانوادهای WASP، سناریویی پرفرهنگ با پتانسیل شکست بالا در سال 2023 را نشان میدهد، این فیلم طیفی از متوسط تا بیدرد را با لحظات گاه به گاه نشان میدهد. افسون. اما نمیتوان انکار کرد که برخی از دکمههای مشابهی را فشار میدهد که به فیلمهای «فاکرز» با بازی دنیرو در نقش یکی دیگر از پدرسالاران مبتلا به یبوست به فیلمهای غولپیکر باکس آفیس کمک کرد. از عکسهای واکنشی «باورم نمیشود که آن شخص همینطور گفت» گرفته تا لحظههای اجباری تند تند، «درباره پدرم» همه جعبهها را علامت میزند. نتیجه در جایی بین فیلمهای «عروسی یونانی» و «پدربزرگ کثیف» دنیرو قرار میگیرد، اگرچه همیشه از انجام هر کاری واقعاً تحریکآمیز یا آزاردهنده کوتاه میآید.
شخصیت مانیسکالکو یک مرد میانسال جذاب به نام سباستین است که پدرش، سالوو (دنیرو)، یک آرایشگر بیوه، حلقه ازدواج همسر مرحومش را در رزرو نگه می دارد تا اینکه بتواند خانواده ای را که پسرش تصمیم به ازدواج با آن ها می خواهد بررسی کند. لحظه ای فرا می رسد که او عاشق الی (لزلی بیب) می شود، که مانند سباستین در کسب و کار هتلداری است و به نوعی شخصیت دختر رویایی مانیک پیکسی تغییر یافته دارد (او انتزاعی هایی را نقاشی می کند که شبیه بخشی از آناتومی زن هستند) . خانواده الی نیز مهاجر هستند، اما آنها با میفلاور آمدند، و این مدتها پیش است. مادر الی، تایگر (کیم کاترال)، یک سناتور، و پدر، بیل (دیوید راشه)، صاحب یک باشگاه محلی، از سباستین دعوت می کنند تا در گردهمایی سالانه روز استقلال خانواده در شهر منحصر به فردشان شرکت کند. وقتی سباستین از پدرش حلقه را می خواهد، پاپ پسرش را تحت فشار قرار می دهد تا به او اجازه دهد تا او را همراهی کند، زیرا او باید خانواده های جدید را بررسی کند و چون اگر این کار را نمی کرد، فیلمی وجود نداشت.
شاید برای شما سخت باشد که بپذیرید مردی که ظاهراً در دهه 1980 آرایشگر مورد علاقه ای بوده است، با پا گذاشتن به خانه یک فرد ثروتمند، ناراحت می شود، بسیار کمتر از شام خوردن در یک کلوپ روستایی که در آن ثروتمندترین فرد به طور انعکاسی چک را دریافت می کند و صرافی به جای پول نقد با امضا انجام می شود. سالوو همچنین به نظر سخت و ارتجاعی میرسد، حتی اگر فکر میکنید نسخه واقعی مردی با پیشینهاش میتوانست در زمان دولت ریگان از سینکهای اتاق مردانه در Maxwell"s Plum خط بکشد، در حالی که فرانکی به هالیوود میرود از بلندگوها غوغا میکرد. (اما مانیسکالکو سالوو را بر اساس پدر خودش قرار داده است، بنابراین ما حرف او را در این مورد میپذیریم). مثلاً، برادر کوچکتر الی، داگ (برت دایر)، با رفتار سنگنورد عصر جدیدش و وسواس در یادگیری نواختن کاسههای صوتی، یا برادر قدیمیاش لاکی (اندرس کالینز)، یک دوفوس بنددار، خندان و دمدمی مزاج که از اقتدار طبیعی خود تراوش میکند. پسر یک مرد ثروتمند که می داند در نهایت ثروتی را به ارث خواهد برد، حتی اگر یک سنجاب بتواند او را در چکرز کتک بزند.
فیلم عاشقانه ترکی نیز از دیگر ژانرهایی است که در فیلم های این کشور مورد استقبال قرار میگیرد.
«درباره پدرم» به عنوان یک قطعه دورهمی بهتر عمل می کرد. به نظر می رسد در زمان دیگری اتفاق بیفتد با اینکه همه لباس های مدرن به تن دارند و ارجاعات مدرن می کنند. (میدانید که افراد الی آماده هستند، زیرا کفشهای قایق میپوشند و ژاکتهای ژاکت میبندند.) فیلمهای دهه 1930 تا 1950 لحظات پراضطراب طبقاتی زیادی داشتند و بهتر از سرگرمیهای اخیری مانند این، تفاوتهای ظریف را به نمایش میگذارند. حتی زمانی که آنها رانده شده بودند. شخصیتها لباسهای زیباتری هم داشتند.
با این حال، نمی توان انکار کرد که این گروه به طور ماهرانه ای با یکدیگر بازی می کنند. چند لحظه کمدی وجود دارد که نمیتوان آنها را از دست داد که از فرمولهای باستانی استفاده میکنند، مانند صحنهای که در آن کسی میگوید، اساساً «هیچ راهی در جهنم وجود ندارد که من هرگز چنین کاری را انجام دهم» و فیلم بلافاصله به آنها پایان میدهد که این کار را انجام میدهند. ، و مکان طولانی که در آن سباستین تنه شنا خود را گم می کند در حالی که با یک فلای بورد سوار در نزدیکی قایق بادبانی احتمالی می رود. فیلمنامه هوشمندانه در مورد کاشت تکههایی از اطلاعات شخصیتها و پرداخت آنها بعداً عمل میکند (مانند ترس سباستین از پرواز با هلیکوپتر و مراسم شبانهاش با پدرش که شامل پاشیدن ادکلن به هوا و راه رفتن در مه است). ستاره خوب است، گاهی اوقات بیشتر از این، و در مقابل دنیرو ایستادگی می کند، اما اگر من جای بن استیلر یا کوین هارت بودم، حواسم به پشتم نبود.
دنیرو، قلبش را رحمت کند، موتوری است که این ژالوپی بازسازی شده را به مدت 90 دقیقه در کنار خود نگه می دارد. چند صحنه وجود دارد که نشان میدهد فیلم قویتر و جذابتری که ممکن است باشد: سالوو در حال صحبت با همسر مرحومش در حالی که شب روی نیمکت تنها نشسته بود، اما داگ او را قطع کرد و صحنهای بین سالوو و ببر. جایی که دنیرو و کاترال همیشه افسانه ای شیمی عشوه گرانه طبیعی را به نمایش می گذارند (حتی دمیدن حلقه های دود سیگار به یکدیگر). شما ممکن است در مورد اینکه اگر آنها تصمیم می گرفتند این مسیر را طی کنند، فیلم به چه چیزی تبدیل می شد خیال پردازی کنید.
فیلم جدید تتسو شینوبارا یک کنجکاوی است. اگر نمیدانستید کارگردان ژاپنی بسیار با تجربه است، میتوانید فکر کنید که فیلم اینوبو کار یک تازهکار است.
داستان در تابستان 2003 در کالج دامپزشکی Towada آغاز می شود. چهار دانشجو، سه مرد و یک زن، سخت تلاش می کنند تا دامپزشک شوند. ساتوکو ایده آل ترین یکی از این چهار نفر است. او هر سگی را که می تواند از خیابان ها و همچنین از آزمایشگاه های دانشکده نجات می دهد. ساتوکو مرتباً با یکی از استادانش به خاطر نگرشش به مشکل می خورد. اما او می تواند در عین حال او را با اشتیاق زیاد و اخلاق کاری خود تحت تأثیر قرار دهد. همکاران او کمی کمتر متضاد هستند، اما با این حال آنها به ساتوکو کمک می کنند تا کلوپ سگی را که رویای آن را دارد اداره کند.
آنها با هم سگهای رها شده را میبرند، از آنها پرستاری میکنند و نمایشگاههای فرزندخواندگی برگزار میکنند تا خانههای جدیدی برای آنها پیدا کنند. حدود پانزده سال بعد، هر چهار نفر دامپزشک هستند، یکی در حال تحقیق است، یکی در کلینیک بزرگ پدرش کار می کند، یکی در پناهگاه سگ کار می کند و ساتوکو کلینیک کوچک خود را دارد. او هنوز همان ایدهآلیست است، سگهای رها شده را میبرد و هزینهای برای عملیات عقیمسازی نمیگیرد. با این حال، راه سازش ناپذیر او او را دوباره به دردسر میاندازد. رویارویی او با یک صاحب فروشگاه حیوانات خانگی تقریباً ورشکسته از کنترل خارج می شود، او دستگیر می شود - و دوستانش از دانشگاه به کمک او می آیند.
"Inubu: Dog Club" در کل جزوه ای برای دوست داشتن حیوانات است. تفسیر فیلم خیلی پیچیده نیست، ساختار یا فیلمنامه آن نیز با پیچ و تاب خاصی شگفت زده نمی شود. در واقع بسیار ساده است، اگرچه داستان به صورت خطی روایت نمی شود و روایت از چندین فلاش بک استفاده می کند. این درامی که به فیلمی با احساس خوب روی می آورد، پرتره یک ایده آلیست است – اما نه کاملاً همدردی. سرسختی او همچنان قابل تحسین است. این فیلم مطمئناً با شخصیت ساتوکو که از همه قهرمانها توسعه یافتهتر است، طرف میشود.
لیگ لالیگادر مسابقات مختلف را نیز میتوانید از سایت فیلم نماوا دنبال کنید.
کارگردان شینوهارا تمایل به نشان دادن افراط های مختلف دارد. به عنوان مثال، علاوه بر ساتوکو، یکی از دوستان او به نام ریوسوکه است که تصمیم می گیرد در یک پناهگاه کار کند. او این کار را انجام می دهد زیرا او نیز مانند ساتوکو با این واقعیت مخالف است که سگ های مسن که پس از مدتی به فرزندی پذیرفته نمی شوند، کشته شوند. ریوسوکه می خواهد با این عمل مبارزه کند، اما از درون. یک چیز بسیار معقول به خودی خود. اما ریوسوکه در مقطعی خسته می شود و حتی سعی می کند خود را بکشد. مسیری که او را به این تصمیم رساند بسیار سطحی، به سختی باورپذیر و همچنین به اندازه کافی انتقادی به تصویر کشیده شده است.
شخصیت ها بسیار ضعیف توسعه یافته اند. آنها فاقد تفاوت های ظریف هستند. و این یک به یک در بازی های بازیگری قهرمانان اصلی، تاما آندو که نقش ساتوکو را بازی می کند و تایشی ناکاگاوا که نقش ریوسوکه را بازی می کند، نشان می دهد. به خصوص آندو است که در مواقعی جدی گرفتن آن بسیار سخت است. ژست ها و حالات چهره او خشن است، او فاقد زمان بندی است و اغلب عجیب و غریب و بیش از حد به نظر می رسد.
وقتی صحبت از زیباییشناسی فیلم به میان میآید، یک سبک مستند مانند غالب است. دوربین شخصیتها را دنبال میکند، تصاویر محیطی نسبتاً متوسط را منعکس میکنند. توجه زیادی به قاب بندی، روشن کردن یا درجه بندی رنگ وجود ندارد. در واقع، وسایل مورد استفاده، اساسی به نظر می رسد، کاهش یافته است.
این ایده که در چند لحظه نشان دهیم که چگونه دامپزشکان جراحی های خود را روی سگ ها انجام می دهند، قابل توجه است. این همیشه به فرآیند عقیم سازی مربوط می شود. می بینیم که چگونه بیضه های سگ های نر قطع می شود. به نظر می رسد این موضوع کارگردان را بسیار مجذوب خود کرده است، زیرا او آن را چندین بار در کل فیلم تکرار می کند. معلوم نیست دقیقا منظور او از این کار چیست. از آنجایی که ما کل جراحی را نمی بینیم، این فقط یک دیدگاه علمی وانمود شده است. با این حال به نظر می رسد که برای کارگردان مهم بود که تا حد ممکن معتبر باشد. و در بخش هایی ما واقعاً با جزئیات سنت دامپزشکی در ژاپن آشنا می شویم.
برای نوع داستانی که روایت می کند، فیلم خیلی طولانی است. پیام کاملاً در اوایل فیلم واضح است، به طوری که برخی از موتیف های استفاده شده خود را بی جهت تکرار می کنند. همچنین به نظر می رسد که در حال از هم پاشیدن به قسمت های مختلف است که به درستی با هم قرار نمی گیرند. حالات تغییر می کند، سرعت صحنه ها متفاوت است، طرح خیلی ناگهانی پیش می رود و بارها و بارها از طریق مونولوگ های پرشور مختلف دچار تزلزل می شود.
مشخص نیست که آیا فیلم اینوبو قرار است یک طنز باشد، یک کمدی با پس زمینه دراماتیک، یک فیلم حس خوب برای کل خانواده یا حتی یک مانیفست سیاسی برای حقوق حیوانات - سگ خوب و کمی گربه گزیده، زیرا همه حیوانات دیگر هیچ نقشی در آن ندارند. قطعاً چیزی عجیب ظاهر شد.
با پیشرفت سریع فناوری بهعنوان راهحلی برای حتی ابتداییترین وظایف انسانی، فیلم کوتاه علمی تخیلیفیلم مادر مصنوعی اثر آریل مارتین کارگردان «چه میشد اگر» را به مکانی وحشتناک میبرد.
روباتیک که در آینده ای نه چندان دور اتفاق می افتد تا حد مصرف عمومی تکامل یافته است. مادر مصنوعیمقرون به صرفه (ماتیلدا براون) واقع گرایانه در ظاهر و واکنش، آخرین نوآوری در کمک به والدین جدید در انجام وظیفه دلهره آور تربیت فرزند است. پوشک، تغذیه، و حتی پرورش را می توان با این مادران جایگزین انجام داد.
برای تماشای فیلم سینمایی در ژانرهای مختلف به سایت فیلم نماوا مراجعه نمایید.
داستان حول محور یک مادر مجرد گوشه گیر (مارتا دوسلدوروپ) می گذرد که بیشتر از دو فرزندش وقت خود را روی صفحه لمسی خود می گذراند: سام (کارل بیتی)، قربانی عاطفی قلدرهای مدرسه و دختر نوزاد تازه متولد شده اش. بامادر مصنوعیبرای انجام کارهای سنگین، مادر هنگام رفتن به مهمانی، بچه ها را تحت مراقبت خودکار قرار می دهد. سام خجالتی که نسبت به احساسات خود نسبت بهمادر مصنوعیدلگیر است، در نهایت با دستگاهی که هرگز با مادر واقعی خود پیدا نکرد، رابطه خویشاوندی برقرار می کند. آنچه در پی میآید یک ساختار فلسفی کند است که هم وقتی انسان بودن را از بین میبریم چه بر سر نوع بشر میآید و هم جنبه منفی ذاتی مازاد تکنولوژی را زیر سوال میبرد.
آریل مارتین که فیلمنامه را نیز به یادگار میآورد، با تم رباتهای گذشته مانند بلید رانر و اکس ماشینا، موضوع را با همان کنایههای اخلاقی که در «منطقه گرگ و میش» اثر راد سرلینگ یافت میشود، بهخوبی مدیریت میکند. فیلم با تکههایی تجاری شروع میشود که مزیتهای واحدمادر مصنوعیرا تبلیغ میکنند و نیاز خود خدمت به چنین ماشینی را از طریق توصیفات طعنهآمیز ارائهشده توسط کاربران آمریکاییمادر مصنوعینشان میدهند. این وسیله ای موثر است که به عنوان یک بالاست برای سنجش جوانب مثبت و منفی روایت و همچنین ساختن دنیایی که داستان در آن اتفاق می افتد، استفاده می شود.
لیگ برتر انگلیس در مسابقات مختلف را نیز میتوانید از سایت فیلم نماوا دنبال کنید.
با روایت اصلی داستان در استرالیا، نگاهی به پویایی خانواده مدرن از زمان ظهور «ارتباط» از طریق دستگاه ها به جای تعامل چهره به چهره، نقش قدرتمندی در نحوه تعامل مادر با پسرش سام ایفا می کند. ناخوشایند و جدا از پیوندهای عاطفی، هر دو شخصیت به روش خود نشان دهنده آسیب ناشی از محدود شدن آن پیوند طبیعی توسط یک بافر تکنولوژیکی هستند. از آنجایی که والدین به خاطر کارهای شخصی حواسشان پرت میشود، بچهها فقط به یک شی تبدیل میشوند که باید داشته باشند و اشیاء دیگر از آنها مراقبت کنند.
نتیجه
فیلم مادر مصنوعی که در ظاهر شفاف و در عین حال خیلی شیک خود زیبا است، از مرزهای داستانی که گفته می شود فراتر نمی رود. تاریک و بد خلق، فیلم لحن درستی را تنظیم می کند و به لحظات آرام اجازه می دهد سرعت را حفظ کنند. بازیگری در کل قوی است، به ویژه زمانی که سم بامادر مصنوعییک به یک در تعامل است. ماتیلدا براون همچنین نقش یک ربات را با جذابیت خالی به تصویر میکشد و بیننده را بدون توجه به نشانههای از پیش تعیینشدهای که در طرح ترسیم میکند، با دلسوزی جذب میکند. عمل پایانی، هرچند در اجرا ظریف، با ضربه پتک به محض بالا آمدن تیتراژ ضربه می خورد. اگرچه، این نتیجه ای است که برخی ممکن است در اوایل به آن برسند.
فیلم مادر مصنوعی اثر آریل مارتین قدرتمند، روشنفکر و تأثیرگذار، با رباتهای روباتی به گونهای بازی میکند که باعث میشود ایساک آسیموف یک ابرو را بالا ببرد.
بعد از تماشایفیلم مادر مصنوعی چه احساساتی داشتید؟ تجربه خود را در زیر به اشتراک بگذارید.
آریل مارتینفیلم مادر مصنوعی " آینده هوش مصنوعی را بررسی می کند. و می پرسد که چه کسی مقصر است وقتی تکنولوژی به سمت ما می چرخد. با مصاحبه با تعدادی از مادران ناامن شروع می شود و به دنبال آن تبلیغی برای "مادر مصنوعی" جدید منتشر می شود. اولین جایگزین مادر کاملاً کارآمد در جهان.
مادر سام خیلی سرش شلوغ است و زیاد بیرون می رود و سام و بچه را با مامان تنها می گذارد. مانند همه بچه ها، سم از ربات متنفر است. وقتی رعد و برق می زند او به طبقه بالا می رود تا نقاشی بکشد…
فیلم عاشقانه ترکی نیز از دیگر ژانرهایی است که در فیلم های این کشور مورد استقبال قرار میگیرد.
فیلم مادر مصنوعییک فیلم کوتاه به کارگردانی آریل مارتین محصول 2014 است. این فیلم مفهومی جذاب را در آینده ای نزدیک ارائه می دهد که در آنمادر مصنوعیs، مادران روباتیک، برای مراقبت از کودکان طراحی شده اند. در اینجا نقدی از فیلم را مشاهده می کنید:
فیلم مادر مصنوعییک فیلم کوتاه تامل برانگیز است که به حوزه فناوری و فرزندپروری می پردازد. با کارگردانی آریل مارتین، این فیلم با موفقیت پیامدهای بالقوه تکیه بر روباتیک پیشرفته برای مراقبت از کودکان را بررسی می کند. داستان در آینده ای دیستوپیایی اتفاق می افتد که در آن والدین پرمشغله مراقبت از فرزندان خود را به مادران روباتیک می سپارند.
نقطه قوت فیلم در توانایی آن در طرح سوالات اخلاقی و احساسی است. این به طرز ماهرانه ای با ایده ارتباط انسانی و پیچیدگی های مادری در دنیایی که ماشین ها نقش های پرورش دهنده را به عهده می گیرند، مقابله می کند. مادر مصنوعیکه توسط ماتیلدا براون هنرپیشه به طور متقاعدکننده ای به تصویر کشیده شده است، تعادل ظریفی را بین کارایی سرد فناوری و گرمای مورد انتظار از یک چهره مادر به نمایش می گذارد.
یک نگرش سبک دل می تواند آزاد کننده باشد، به ویژه در مواجهه با پوچی خردکننده. مستند «بیشتر تلاش کن!» که نوجوانان را در پرفشارترین سالهای زندگی تحصیلیشان (تا کنون) دنبال میکند، نگرش خوبی دارد. دانشآموزان دبیرستان لاول - مدرسه عالی در سانفرانسیسکو - در مورد همه این کالجهایی که آرزوی قبولی در آنها را دارند، نمرات برتری که حتی برای گرفتن یک ضربه به آنها نیاز دارند و تعادل فشار صحبت میکنند. همه اینها پوچ است، اما ما آن را به عنوان بخشی از بیانیه کالج در مورد بقیه ارزش های فرد عادی کرده ایم. کارگردان دبی لوم این لحظات را اغلب با همراهی موسیقی سرحال، مقدار قابل توجهی از آرامش کمیک و شادی واقعی نوجوانانه ارائه می کند. "بیشتر تلاش کن!" یک کمدی تاریک جذاب با لمسی ملایم است که بخشی از طنز خود خوارکننده اش در عنوان آن وجود دارد. این بچه ها خیلی تلاش می کنند. اما این نهاد پذیرش کالج است که با اعتبار و نمرات آزمون استاندارد شده و وعده تضمین موفقیت آنها در این مسیر ایجاد شده است، که باید خیلی بهتر عمل کند.
برای تماشای فیلم سینمایی در ژانرهای مختلف به سایت فیلم نماوا مراجعه نمایید.
مدرسهای که لوم روی آن تمرکز دارد، اهمیت زیادی در پذیرش دانشگاهها دارد—دانشجویان لاول معروف به «ماشینهای AP» هستند، به طوری که شایعه شده است که استنفورد به طور خاص از برنامههای کاربردی آنها حمایت نمیکند. لوم و خدمهاش این دانشآموزان را دنبال میکنند که انگار آنها هم سعی میکنند از شلوغی جان سالم به در ببرند و در مورد اینکه چه کسی وارد کجا شده یا چه کسی چه چیزی گفته است، شایعه میکنند. زمانی که ایان، یکی از شخصیتهای کاریزماتیک این مستند، بازدیدی از زندگی لاول به آنها میدهد، این سفر مربوط به گروهها یا دستههای اجتماعی مختلف نیست، بلکه کتابخانهای است که همیشه بعد از مدرسه مملو از جمعیت است. همین امر در مورد اتاق کامپیوتر نیز صدق می کند، با تعداد زیادی از نوجوانان که روی دسکتاپ خمیده اند. ایان وقتی این تور را به ما میدهد لبخندی بر لب دارد، زیرا به درسهایش اهمیت میدهد. جمعیت این مدرسه نیز همینطور است. این مستند هوشمندانه و باهوش کار بسیار خوبی در پشت سر گذاشتن چهرهها و داستانهای دانشآموزانی انجام میدهد که بهعنوان رایانه دیده میشوند یا مانند دیگران دیده میشوند.
این انتقاد غیررسمی از یکسانی به ویژه با توجه به اینکه بسیاری از دانشآموزان از پیشینههای مشابهی میآیند، توهینآمیز است - اکثر دانشجویان آسیایی آمریکایی هستند و بسیاری از دانشآموزان از فرهنگهایی هستند که بر دانشگاهیان به عنوان ابزاری برای موفقیت تأکید میکنند. (یکی از دانشآموزان میگوید که «مرکز مامان ببر است.») الوان، که فوقالعاده باهوش و احمق دوستداشتنی است، فشار زیادی از سوی مادر تایوانی-آمریکاییاش دریافت میکند، مادری که سابقه کار سخت خود را دارد و برای او مشتاق است. برای ادامه دادن اما این تاکید بر رقابت پذیرفتهشدگان در کالج، همچنین در مورد اینکه چگونه دانشآموزان میخواهند خود را در حین ساخت رزومه، تعامل با همکلاسیهای خود و به اشتراک گذاشتن دیدگاههای خود در برنامه، نشان دهند، ایجاد میکند. فیلم Lum با احتیاط از این عناصر استفاده میکند، و آنها به چیزی که این نسل نمایهشده را در تصویر بزرگتر مهم میکند، اضافه میکنند.
پخش زنده فوتبال در مسابقات مختلف را نیز میتوانید از سایت فیلم نماوا دنبال کنید.
بسیاری از دانشآموزان تأثیرگذار در اینجا، که شغلهایی خارج از محل کار دارند، مانند سوفیا در غرفه بستنی، و در بالای تکالیف خود هستند، مانند شی که برای انجام تکالیفش از به سختی خوابیدن صحبت میکند. آنها در مکان های متعددی درخواست می کنند و رد می شوند. به طور ناگهانی رویاهای UC Berkeley با مجبور شدن به UC سانتا کروز مواجه میشوند، همانطور که از زبان یکی از دانشآموزان میشنویم که در حال گذر از بین یک مونتاژ تکان دهنده بر اساس رد شدن است. این دانشآموزان رویای ورود به دانشگاههایی با نرخ پذیرش به طور فزایندهای پایین را در سر میبرند و میخواهند بخشی از یک روایت موفقیتآمیز باشند که شامل بخش اعظم دوران نوجوانیشان میشود تا شاید یک مکان امن در کالجی باشند که ممکن است ترجیح دهد آنها را دوست نداشته باشد.
"بیشتر تلاش کن!" همچنین شامل استانداردهای کاملاً بهم ریخته فرآیند پذیرش کالج، مشکلات ایجاد شده با تکیه بر آزمون های استاندارد و همه عواملی است که سفر به کالج را بسیار نامحتمل و گاهی بسیار ویرانگر کرده است - اگرچه به ویژه جرات حمله ندارد. . فقدان این مکالمه حتی به عنوان "بیشتر تلاش کن!" بیشتر در مورد مشاهده این طوفان های اضطراب و گاهی اوقات بردهای کوچک است. اما ممکن است در مورد اینکه چگونه برخی از دانشآموزان موفق اینجا میدانند دقیقاً چه کاری میخواهند با زندگیشان انجام دهند، در حالی که متعهد به فرآیندی هستند که آن نوع خودیابی را تشویق نمیکند، چیزی گفته شود. هر چقدر هم که تجلیها در «بیشتر تلاش کن!» ظریف باشند، آنها یک یا دو چیز را در مورد مهمترین چیزها به بیننده میآموزند.
فیلم عاشقانه ترکی نیز از دیگر ژانرهایی است که در فیلم های این کشور مورد استقبال قرار میگیرد.
فیلم کرید 2 قربانی گناههای عواقبی میشود - بزرگتر، پر سر و صداتر و باشکوهتر از نسخه قبلیاش - اما با از دست ندادن تمرکز بر انسانیت شخصیتهای اصلیاش، توانست خودش را اصلاح کند. زندگی آدونیس «دونی» کرید (مایکل بی. جردن)، دوست دخترش بیانکا (تسا تامپسون) و مربی او راکی بالبوآ (سیلوستر استالونه) به همان اندازه که در کتاب اصلی رایان کوگلر بود، با عشق زندگی میکند. در مورد اینکه راکی دوباره با پسرش وصل خواهد شد یا خیر، و در مبارزات زوج تازه ازدواج کرده کرید، تعلیق بیشتر از هر مشتی که در رینگ بوکس انداخته می شود وجود دارد. قابل ستایش است که این فیلم به ساخت دنیای شخصیت محور که در اولین «کرید» مشهود است، متعهد است. با این حال، با این دنباله، فرنچایز Creed به نظر میرسد همان راهی را که فرنچایز Rocky طی کرد، طی کند. دید شدیداً شخصی و اصلی خالق آن به آرامی توسط شیاطین اغواگر سرویس هواداران خراب می شود.
به نوعی، این مقصد کاملاً مناسب به نظر می رسد، زیرا اولین «کرید» یک مراقبه دوست داشتنی در مورد اینکه پسران چگونه گناهان پدر را ملاقات خواهند کرد، بود. در آن فیلم، دانی کرید قبل از بیرون آمدن از سایه پدر مشهورش، با میراث خود دست و پنجه نرم می کند تا مسیر خود را بسازد. «کرید» نیز از همین رویه پیروی کرد و از لانه فرنچایز اصلی خود خارج شد و همزمان با نقشی زیبا برای راکی استالونه ادای احترام کرد. در اینجا، استالونه یک بار دیگر در راکی با مهارت های بازیگری که اغلب فراموش می کنیم که او دارد، ساکن می شود. چیزی در مورد ایفای نقش راکی در نقش یک پیرمرد وجود دارد که انتخابهای بسیار ظریفی را در استالونه نشان میدهد. راکی در نقش جدید خود بهعنوان مربی و مرد گوشهای، تبدیل به تجسم میکی برجس مردیت، اما کمتر خشن شده است. با دانستن اینکه میکی برای او چه معنایی داشت، می توانید تمایل راکی برای احترام به او و شغلش را احساس کنید.
استالونه بازیگر قرضی از «راکی» است، اما استالونه نویسنده مستقیماً از «راکی چهارم» آمده است. در سال 1985، گرسنگی که او را به خلق شخصیت راکی بالبوآ سوق داد، از آن زمان به بعد تنبلی بدبینانه ای به خود گرفت. برخی از این تنبلی فیلمنامهای را که استالونه با جوئل تیلور نوشته است سرایت میکند و من نمیدانم که آیا طرفداران راکی مانند من تا حدودی مقصر هستند؟ در حالی که فیلم اصلی کوگلر از «راکی IV» به عنوان نقطه شروع استفاده می کرد، دنباله کارگردان استیون کپل جونیور عملاً یک بازسازی است که توسط طرفدارانی که پس از دیدن «کرید» فوراً به دنبال تطابق بین پسران آپولو کرید و آپولو کرید بودند، از پیش تعیین شده است. ایوان دراگو (با بازی دولف لوندگرن). «کرید II» آنقدر به «راکی IV» نزدیک است که یک مونتاژ آموزشی دیوانهوار (هر چند مسلماً عالی) در میانهی ناکجاآباد اتفاق میافتد و مسابقه نهایی در مسکو اتفاق میافتد.
لیگ لالیگادر مسابقات مختلف را نیز میتوانید از سایت فیلم نماوا دنبال کنید.
فیلم کرید 2حتی دیدگاه «راکی چهارم» از روسیه را نیز در نظر میگیرد که فرصتی از دست رفته است. مخرب ترین لمس استالونه در سال 1985 این بود که آپولو کرید، یک مرد سیاه پوست را به عنوان نماد آمریکا معرفی کرد. آپولو حتی با آهنگی از پدرخوانده روح با عنوان "زندگی در آمریکا" معرفی شده است. در دوران ریگان، آمریکاییها قرار نبود ریشه روسها را بدهند (شاهد فیلمهای «تیم آمریکا: پلیس جهانی» ساختهشده در دهه 1980)، بنابراین این موضوع باعث ایجاد یک معمای دلخراش در میان نژادپرستانی شد که شبیه آنها بود. زمانی که جو لوئیس با مکس اشملینگ مبارزه کرد. همانطور که "راکی IV" جذاب است، هنوز یک اعتقاد سیاسی داشت.
در این فیلم، پسر کرید به عنوان نماینده آمریکایی ما پیشنهاد میشود، و فیلم هرگز به این موضوع توجه نمیکند که امروزه بسیاری از مردم به دنبال روسی هستند. طوری عمل می کند که انگار هنوز در جنگ سرد هستیم. این تقلبی است که یک نیش سیاسی جذاب را از بین می برد و درگیری مرکزی فیلم را به یک درگیری که صرفاً مبتنی بر انتقام است تقلیل می دهد. اگرچه عملکرد جردن به خوبی دلایل شخصی کرید در مقابل دراگو را به نمایش می گذارد، من هنوز حداقل از یک کنکاش حیله گرانه (جناسی در نظر گرفته شده) در واقعیت سیاسی کنونی قدردانی می کردم.
کرید 2 نه با دانی، بلکه با دراگو، که بیرحمانه پسرش ویکتور (بوکسور فلوریان مونتهآنو) را آموزش میدهد، آغاز میشود. لاندگرن، مانند استالونه، به چیزی گریزل و در عین حال تراش خورده تبدیل شده است، بنابراین صرف حضور او به تنهایی به صفحه نمایش فرمان می دهد. مطابق با گناهان موضوع پدر، دراگو میخواهد از پسرش برای بازگرداندن موهبتهای خوب روسی که وقتی راکی او را شکست داد، استفاده کند. تنها کاری که او باید انجام دهد این است که منتظر باشد تا دانی عنوان سنگین وزن را به دست آورد، سپس از نام یک مسابقه دیگر "کرید در مقابل دراگو" استفاده کند. در حالی که راکی مسنتر استالونه مطالعهای آرام در دروننگری و پشیمانی است، لوندگرن نقش دراگو را در نقش مادر رز روسی بازی میکند که میلش برای احیای افتخارات گذشته از طریق فرزندانش به سطوحی میرسد که باعث شرمساری اتل مرمن میشود. آنقدر خیلی خوشمزه است که تقریباً می خواهید یک مسابقه مجدد مرد مسن بین او و راکی برگزار شود.
در حالی که تمام این تماشایی اجرا می شود، جردن و تامپسون به ما یادآوری می کنند که یک قلب عادی و تپنده در زیر «کرید 2» وجود دارد. این دو با هم ترکیب فوقالعادهای دارند - او به او اجازه میدهد سرسخت باشد، او به او آسیبپذیری بیحرمتی را میدهد. وقتی «کرید 2» یک بازسازی جزئی از رینگ بوکس موزیکال «راکی چهارم» انجام میدهد.
این دو الهام بخش هستند و مفهوم عشق سیاه را روی صفحه زنده نگه می دارند. مانند صحنه های مربیگری دانی با راکی، خط داستانی رابطه آنها پیچیده و قابل ارتباط است. به صحنهی خندهدار-سکسی-عاشقانه و تقریباً نابجا توجه کنید که در نهایت دانی از بیانکا خواستگاری میکند. کاملاً قابل پیشبینی است که تلاش دانی برای بیان رمانتیک کلمات مورد توجه قرار نگیرد، زیرا بیانکا سمعکهایش را در اختیار ندارد، اما این دو نفر ما را با زیبایی اتفاقات بعدی شگفتزده میکنند. رابطه آنها در مرکز فیلم باقی می ماند و ترکیبی را شکل می دهد که در آن نمی توانیم به یکی بدون دیگری فکر کنیم.
صحنههای بوکس قابل استفاده و سرگرمکننده هستند، اگرچه هیچ چیزی در نظم بصری مسابقه بوکس تکشات فیلمبرداری شده توسط ماریس آلبرتی وجود ندارد، و همچنین انفجار ناگهانی «اکنون پرواز میکنم» در این فیلم به اندازه زمانی که کوگلر انجام داد هیجانانگیز نیست. آی تی. با این حال، چیزهای زیادی در اینجا برای طرفداران وجود دارد که میتوانند از آن لذت ببرند، از عکسهای غیرمنتظره بازیگران فیلمهای سابق راکی گرفته تا آشکار شدن بدن متورم مضحک مایکل بی جردن پس از رژیم تمرینی دیوانهکنندهاش. علاوه بر این، راسل هورنسبی بزرگ صحنههای او را به عنوان یک مروج بوکس شبیه دان کینگ میدزدد و فیلیسیا رشاد به عنوان نامادری دانی به فعالیت مادرانهاش ادامه میدهد. لحظات کوچک و بزرگی وجود دارند که ارزش تشویق کردن را دارند، که بیشتر از آن چیزی است که بتوانید در یک دنباله بخواهید.
جردن چنان عشقی به بازی در نقش دانی می دهد که علیرغم ترس من مبنی بر اینکه این فرنچایز ممکن است در نهایت چیزی به بدی «راکی وی» را به وجود آورد، من مشتاقانه منتظر ادامه آن هستم. اگر «کرید 2» در گیشه موفق باشد، مطمئنم دنباله دیگری تحت تأثیر طرفداران وجود خواهد داشت. بنابراین من پیشبینی میکنم که در «Creed III» دانی با پسر کلاببر لنگ، کلوببر لنگ، که نقش او را پسر آیس کیوب، اوشی جکسون، جونیور، آقای تی بازی خواهد کرد، در یک فیلم کوتاه برای فروش کلابر لنگ گریل ظاهر میشود. هنوز از مجسمه راکی در فیلی شکایت دارد. اول اینجا شنیدی