Battle Angel Alita
رابرت رودریگز با اولین نمایش خود در سال 1992 در «ال ماریاچی» خود را کارگردانی با چشمانی برای اکشن معرفی کرد. او ترجیح می دهد حرکت دوربین خود را سبک و پرانرژی نگه دارد، ویرایش هایش سریع و متمرکز باشد. فیلمهای او معمولاً دارای بازیگوشی غیرقابل انکار هستند، مانند نزاع همهجانبه میان انسانها و خونآشامها در «از غروب تا سپیدهدم» و مجموعه عجیب و غریب و در عین حال شیک «بچههای جاسوس» که در آن دو خواهر و برادر در مقابل برخی از ظاهر واقعی سورئال قرار میگیرند.
دشمنان رودریگز این لمس هیجانانگیز و اکشن را به اقتباس بزرگ مانگای محبوب یوکیتو کیشیرو، Battle Angel Alitaمیآورد و پروژهای را نجات میدهد که از همان اوایل در جهنم توسعه فرو رفته بود. جیمز کامرون، که یکی از تهیهکنندههای بازسازیشده «آلیتا: فرشته نبرد» بود و فیلمنامه آن را با رودریگز و لائتا کالوگریدیس نوشت، ابتدا این پروژه را حدود 15 سال پیش آغاز کرد و در نهایت کنترل را به رودریگز واگذار کرد. فیلمنامه هنوز تا حدودی سخت است، پر از توضیحات در مورد نحوه عملکرد بدن های روباتیک و تاریخچه محیط در حال زوال معروف به شهر آهنی. با این حال، در زیر سطوح مختلف داستان و جهانسازی، قلب عجیبی وجود دارد که اکشن را ادامه میدهد.
تا آنجایی که فیلمهای مربوط به رباتهای دختر میگویند، «آلیتا» چندان بد نیست. ستاره فیلم یک روزا سالازار امیدوار کننده به عنوان قهرمان همنام، یک ربات دختر نوجوان مرموز و در عین حال قدرتمند با چشمانی بزرگ به سبک انیمه و قلبی خوب و بسیار قدرتمند است که می تواند به یک شهر قدرت دهد. آلیتا آخرین در نوع خود است، یک دشمن برتر که به نوعی توسط انسان ها شکست خورد. آلیتا پس از یافتن او در یک انبار قراضه، با کمک یک پزشک پدری، دکتر ایدو (کریستف والتز) به زندگی بازگردانده میشود، رابطهای پدرانه که لحظات عجیبتری را برای «آلیتا» رقم میزند. رابطه صریحتر آلیتا با یک دشمن مخفی، چیرن (جنیفر کانلی)، همسر سابق دکتر ایدو، و وکتور (ماهرشالا علی)، شاهی خوشحرف است که تقریباً به هر کسی که به حرف او گوش میدهد، قول میدهد بلیت زالم را بدهد. شهری که در آسمان معلق است و طبقه بالای جامعه را بالای سر فقرای پایین نگه می دارد.
حتی با وجود تقاضاهای خلاقانه بسیار متفاوت در داستان، رودریگز فیلم را متعلق به خود می کند. در بسیاری از فیلمهای او بازیگران لاتین تبار، مانند دنی ترژو در فیلمهای «Machete» و الکسا وگا و داریل سابارا در «بچههای جاسوس» حضور دارند، و این روند با «آلیتا» ادامه مییابد زیرا سالازار آمریکایی پرویی این شانس را پیدا میکند که رهبری یک فیلم بزرگ را به دست آورد. فیلم بودجه او شامل علائم اسپانیایی و انگلیسی در Iron City است و برخی از موارد اضافی در پسزمینه به زبان اسپانیایی صحبت میکنند. شنیدن یا دیدن زبان اسپانیایی در فیلم های علمی تخیلی درباره آینده های چندزبانه هنوز به ندرت دیده می شود، مگر اینکه فیلم ها از آمریکای لاتین باشند.
«آلیتا» از منابع علمی تخیلی مختلفی الهام میگیرد، مانند شکاف فیزیکی بین ثروتمندان و فقرا در «متروپلیس»، زن مرموز با قدرتهای باورنکردنی «عنصر پنجم»، و آیندهی کثیف چندزبانه و با نور نئون دنیای «بلید رانر» برای نام بردن از چند مورد. شهر آهنی مکانی است شبیه آنچه در فیلمهای دیگر دیدهایم، اما با تفاوتهای کافی برای متمایز کردن آن تجهیز شده است، مانند ایجاد فساد در جامعه برای قاتلان زنجیرهای و دزدی. سایبورگ ها از قسمت های مکانیکی خود و دادن دربی غلتکی شبیه به گلادیاتوری به این مکان که به امید شهر آهنی تنها شانس ورود به زالم را می دهد. به نوعی همه این خط های داستانی به هم پیوسته هستند که به بی نظمی فیلمنامه می افزاید اما هرگز اجازه نمی دهد. برای خسته شدن، نوعی سکانس اکشن همیشه فقط چند دقیقه با شما فاصله دارد.
اگرچه آلیتا با در نظر گرفتن قدرت فمینیستی ساخته شده است، برخی از پیامرسانیها در برابر مردسالاری جهان قدیم نادرست عمل میکنند. دکتر پدرسالار عجیب و غریب فقط شروع کار است. از آنجایی که او مانند یک دختر نوجوان به نظر می رسد، البته، او یک پسر نوجوان انسانی، هوگو (کیان جانسون) را دوست دارد. مهم نیست که او در واقع 300 سال بزرگتر است و بسیار یک سایبورگ است. این دو در لحظاتی بامزه به اشتراک می گذارند، اما برخی دیگر، مانند زمانی که هوگو به او شکلات معرفی می کند یا زمانی که آلیتا به هوگو قلب فناوری باستانی بی نظیر خود را پیشنهاد می کند تا بتواند به زالم برود، احساس قدیمی بودن می کنند. آیا این همه به این دلیل بود که او یک دختر نوجوان تکانشی است؟ در صحنه ای دیگر، پس از نبردی ویرانگر با یک سایبورگ بد بزرگ، آلیتا باید بدن ظریف و دخترانه ای را که دکتر برای دخترش ساخته بود (اصلا عجیب نیست!) با بدنی درجه یک جنگجو که به او می چسبد، عوض کند. ، بینایی از خودش. این دید شامل یک کمر کوچک به اندازه کرست و مجموعهای از سینههای ورزشی است که جاذبه را به چالش میکشند. 300 سال از سقوط می گذرد و ما هنوز هم اندازه باربی را حفظ می کنیم.
خوشبختانه، سالازار بسیاری از این جزئیات دست و پا گیر را با اجرای جدی حرکتی خود به خوبی برطرف می کند. او از نظر جسمی به ناهنجاری راه رفتن به عنوان یک ربات دختر نوجوان متمایل میشود و از بدن جدید خود مطمئن نیست و پتانسیل و محدودیتهای آن را کشف میکند. او محیط جدید خود را با تعجب واقعی کاوش می کند. هنگامی که او بدن خود را ارتقا می دهد، او قد بلند و با اعتماد به نفس می ایستد، و با سرعت در حال عبور استبلوغ در بازه یک جراحی. چتزپاه شخصیت او دلیلی است که به طور مبهم منطقی است که از یک "قاتل شکارچی"، یک شکارچی فضل به تعبیری آینده نگر، به یک موتوربال بالقوه زمانی که او در حال تلاش برای تبدیل شدن به یک جنگجو است، منطقی است.