Brexit Movie
هنگامی که بر این احساس ناخوشایند غلبه کردید که ساخت فیلمی درباره برگزیت در اوایل سال 2019 به نوعی شبیه ساختن فیلمی درباره آتش سوزی شدید جنگلی قبل از خاموش شدن است، «برکسیت » HBO یک بررسی جالب از چگونگی رسیدن ما به اینجا است. چگونه یک ملت متشکل از مردم متقاعد شده بودند که انجام کاری به اندازه خروج از اتحادیه اروپا به نفع آنهاست؟ توبی هاینز با استفاده از همان سبک توصیفی و سریعی که آدام مک کی در فیلم هایی مانند "The Big Short" و "Vice" به کار می برد، داستان برگزیت را بر روی مغز بزرگ دومینیک کامینگز متمرکز می کند، که یکی از آنها با هوشیاری هوشمندانه بازی می کند. پادشاهان تپش هوشمندانه، بندیکت کامبربچ. کامبربچ با آوردن دوز سنگینی از شخصیت شرلوک خود به مغز متفکر پشت صحنه کمپین رای خروج، کامینگز را چیزی شبیه یک آنارشیست سیاسی به تصویر میکشد، کسی که میخواست سیستم سیاسی را هک کند و ببیند از هرج و مرج چه نتیجهای میگیرد. و بینندگان احتمالاً قبل از اینکه فیلم به معنای واقعی کلمه این کار را انجام دهد، مرزی بین روشی که او ترس و نژادپرستی را در انتخاب دونالد ترامپ در سال 2016 در ایالات متحده به کار برد، ترسیم کنند.
«برکسیت» با سبک ویرایش و روایت خود به دوربین، از تاکتیکهای کمپین Vote Leave و Remain که اولی به رهبری کامینگز و دومی توسط کریگ الیور (روری کینیر عالی)، مدیر ارتباطات نخست وزیری رهبری میشود، سرعت میگیرد. دیوید کامرون این فیلم به جدول زمانی تابستان 2015 تا تابستان 2016 پایبند است، زیرا کامینگز تیم و استراتژیهای خود را جمعآوری کرد و زمانی که متوجه شد که تغییر فناوری میتواند به او اجازه دهد از طریق رسانههای اجتماعی به افراد محروم از حق رای دسترسی پیدا کند به شیوههایی که قبلاً هرگز انجام نشده بود، واقعاً تأثیرگذار بود. این فقط تبلیغات هدفمند نبود، بلکه داده کاوی بود (کمبریج آنالیتیکا نقشی را ایفا می کند)، و کامینگز از این داده ها برای ارائه کمپینی استفاده کرد که ترس های مردم را به خطر انداخت و در عین حال آینده بهتری را به آنها نوید داد. شعار رای خروج - "کنترل را پس بگیرید" - به این معنی است که خروج از اتحادیه اروپا یک تغییر شدید نیست، بلکه بازگشت به زمان بهتر است. درمورد اینکه چگونه آن شعار به روشی مشابه «آمریکا را دوباره بزرگ کنیم» در میان خود بحث کنید.
آنچه «برگزیت» ماهرانه به تصویر میکشد این است که کامینگز چگونه اکثریت فزایندهای از ناامیدی را در کشورش احساس کرد، قبل از اینکه اپوزیسیون بداند چگونه آن افراد را به سمت خود بازگرداند. فیلمنامه جیمز گراهام به معنای واقعی کلمه آن را با ذخایر نفتی انرژی مقایسه میکند که منتظر انتشار هستند – انرژی افرادی که احساس میکردند کنترلی بر زندگی خود ندارند و خروج از اتحادیه اروپا کنترل از دست رفته را به آنها باز میگرداند. یک صحنه فوقالعاده گروه تمرکز وجود دارد که در آن زنی که از لیو حمایت میکند به نژادپرستی متهم میشود و او از این که احساس میکند به معنای واقعی کلمه چیزی برای از دست دادن ندارد شکسته میشود. این ایده که مردم می توانند آنقدر در زندگی خود بی حقوق شوند که از هر چیزی که ممکن است آن را متزلزل کند حمایت کنند، دهه ها به انقلاب های سیاسی منجر شده است، اما افرادی مانند کامینگز و ترامپ راه های جدیدی برای استفاده از فناوری مدرن و لفاظی برای تحریک این افراد به عمل پیدا کردند.
علیرغم همه چیزهایی که در مورد "برگزیت" کار می کند، گاهی اوقات این حس وجود دارد که این یک داستان نیمه گفته است. با توجه به اینکه درام برگزیت هنوز در حال رخ دادن است، نمیتوان فکر کرد که آیا نباید یک یا دو سال صبر میکرد تا متوجه شود که چگونه تحولات آتی تحت تأثیر آنچه کامینگز در سال 2016 انجام داد، قرار گرفته است. درامهای تاریخی معمولاً با کمی فاصله بیشتر از تاریخشان بهتر عمل میکنند. دوباره دراماتیک کردنو مواقعی وجود دارد که سبک مککی علیه «برگزیت» کار میکند و باعث میشود که احساسی درخشانتر از آنچه که باید باشد. من «برکسیت» را در ضربهای آرامترش مانند صحنهی گروه تمرکز فوقالذکر و یکی از عالیترین صحنههای فیلم در اواخر فیلم بهعنوان جذابتر یافتم، چون کامینگز و الیور نوشیدنی میخورند و میگویند که کشورشان چگونه به اینجا رسیده است. این یک لحظه پیچیده است که در آن کامینگز قانعکننده استدلال میکند که قدرتهایی که الیور نمایندگی میکند، مؤلفههای خود را درک نکردهاند و اساساً آنها را بدیهی میدانند. هر چه از برگزیت و ترامپ حاصل شود، بدیهی نگرفتن نیازها و نگرانی های کل گروه های مردم اشتباهی است که بعید است سیاستمداران در آینده به این راحتی مرتکب شوند. می توانیم امیدوار باشیم.