جنگ فردا
کریس پرت تمام قدرت و محبوبیتی را که از بازی در فرنچایزهای «دنیای ژوراسیک» و «نگهبانان کهکشان» به دست آورده بود، گرفت و از آنها برای ساخت ... «جنگ فردا»، یک تریلر علمی تخیلی مشتق شده و طولانی مدت .
در ابتدا برنامهریزی شده بود تا پیش از همهگیری در سینماها نمایش داده شود، اما اکنون از طریق Amazon Prime Video پخش میشود، اما تصور اینکه تماشای این فیلم روی صفحهنمایش بزرگ تجربه را به میزان قابل توجهی بهبود بخشد، سخت است. کریس مککی، کارگردان «فیلم بتمن لگو»، با اولین فیلم لایو اکشن خود، چندین عنصر بسیار آشنا را به شیوهای غیرقابل توجه به هم پیوند میدهد: کمی سفر در زمان، انبوهی از مهاجمان بیامان بیگانه، گروهی از گروهی که گرد هم میآیند تا آنها را متوقف کنند. ، برخی از مسائل حل نشده پدر و پسر و چند دستیار نامناسب برای تسکین طنز. فیلمنامهای که ظاهراً اصلی از نویسنده زک دین است، بسیار اندک است که نوآورانه یا الهامبخش است.
در میان این همه جنون هک شده، پرت است که تلاش می کند تا از کارهای دراماتیکی که به سادگی ندارد استفاده کند. او میتواند در نقش پیتر کویل خودسر در دنیای سینمایی مارول بسیار کاریزماتیک باشد، یا میتواند یک قهرمان اکشن جذاب باشد که دایناسورها را در نقش اوون گریدی شجاع اداره میکند. او همچنین در مجموعه «فیلم لگو» به عنوان صدای امت بریکوفسکی آفتابی، یک افسونگر عفونی است. اما ایفای نقش یک پدر بی مزه حومه شهر که برای نجات خانواده اش و تمام بشریت تلاش می کند، کت و شلوار قوی پرت نیست. این به او جایی برای فحاشی نمی دهد.
و پس از آن که او به موقع به جلو پرت می شود تا بیگانگان غارتگر را متوقف کند، حالت مکرر چشمان گشاد و دهان باز او ناخواسته به یاد میم معروف پرت از روزهای پیش از هولناکی اش در "پارک ها و تفریحات" NBC می اندازد. " پس از آن، احتمالاً همه ما چنین واکنشی نشان میدهیم که 30 سال به آینده پرتاب شویم و سپس از آسمان به استخری بلند در پشت بام رها شویم، زیرا شخصیت پرت در سکانس آغازین فیلم است.
بازدیدکنندگان انسانی از سال 2051 به گذشته تا به امروز سفر کرده اند تا به ما هشدار دهند که یک تهاجم بیگانگان زمین را محاصره کرده است و غیرنظامیان باید سه دهه جلوتر برای مبارزه با آنها کمک کنند - این همان میزان از بین رفتن جمعیت است. از جمله دان فارستر پرات، معلم علوم دبیرستانی با اخلاق و جانباز جنگ عراق است. در حالی که او تمایلی به ترک همسرش (بتی گیلپین کم استفاده) و دختر نه ساله باهوش (رایان کیرا آرمسترانگ) خود را ندارد، در شروع فیلم نیز اعلام کرد: «من قرار است با خودم کار خاصی انجام دهم. زندگی، مانند بسیاری از مردان سفیدپوست متوسط ??و میانسال قبل از او. این همان چیز است.
با این حال، قبل از اینکه او را زیر پا بگذارند، او باید با پدرش (ج.کی. سیمونز) که بهطور جدی علاقهمند است، روبرو شود، که فرصتی برای بیشروی کردن و نشانهای از داستانهای آینده است. و همانطور که او را با بازوبند انجام می دهد که او را برای سفر یک هفته ای خود به آینده منتقل می کند، متوجه می شود که به هر حال هفت سال دیگر خواهد مرد. در میان سربازان دیگر در سربازان او می توان به چارلی ادم عصبی عصبی (سام ریچاردسون از "ویپ") و عجیب و غریب عاقلانه نورا (مری لین راجسکوب) اشاره کرد. برای هیچ یک از این شخصیت ها چیز زیادی وجود ندارد.
چیزی که همه آنها در بدو ورود مجبور به مقابله با آن هستند، چه آماده باشند و چه نباشند، ارتشی از موجودات آلبینو به نام وایت اسپایک است. آنها میترکند و خرخر میکنند، شاخکهایی دارند که خفه و بریده میشوند، و مانند صدایی که در «Predator» میشنوید، غرغر میکنند. آنها همچنین چه به صورت جداگانه یا به صورت انبوه بسیار شیک به نظر می رسند. نه تنها در مورد نحوه حرکت آنها، بلکه در مورد نحوه ویرایش صحنه های اکشن غول پیکر نیز چیزی پرشور وجود دارد. آنها یک شیدایی نرم و بی وقفه نسبت به آنها دارند که فاصله گرفتن است. مطمئناً کمکی نمی کند که همه چیز با رگبار گلوله و امتیاز فوق العاده لورن بالف خفه شود.
با تمام وجود، پرت می دود، غرغر می کند، شلیک می کند یا فریاد می زند "نه!" در حالت کندنمایی. زیاد. و این برخی از کارهای باورپذیرتر او در اینجا است. صحنه های او با ایوان استراهوفسکی به عنوان سرهنگ بیهوده ای که دستورات را صادر می کند کمتر تأثیرگذار است. او تا حدی به دلیل سابقه نظامی او با او ارتباط برقرار می کند. شخصیت برجسته «Handmaid’s Tale» همچنین بازیگری است که بدون آسیبدیدگی از این شلوغی بیرون میآید و دیالوگهای بیمعنا و تشریحی را در این محیط وحشی با کمگفتنی شگفتانگیز ارائه میکند. پرت، با این حال، به نظر می رسد که در مقابل او بهتر است.
در نیم ساعت گذشته، «جنگ فردا» سرانجام به طور کامل به تأثیرات «بیگانه» خود تسلیم شد، با فریادهای گوشخراش و خون و مایعات زرد-سبز در همه جا له میشوند و میپرند. مثل این است که یک میله چاشنی پارک با احساس تبدیل شده و تبدیل به شر می شود. این نقطهای است که در نهایت همه چیز به قلمروی بسیار بد و خوب تبدیل میشود، اما تا آن زمان، دیگر خیلی دیر شده است. و به هر حال، در آینده، هیچ کس نمی تواند فریاد شما را بشنود.