لوکی
در یک جدول زمانی متفاوت، «لوکی» برای یک فیلم عالی از کریستوفر نولان ساخته می شد. اما در جدول زمانی که من و شما به اشتراک می گذاریم، این یک افزونه مهیج و الهام گرفته شده واقعی برای داستان سرایی مارول است، داستانی که با کمک سفر در زمان، شخصیت شرور پیچیده خود را به قلمروی اصلی پرتاب می کند. ما به خوبی از این شخصیت و درجات خوبی و بدی او آگاه هستیم، و از آن پسزمینه با برداشتی روحی از سفر در زمان که به دوگانهها، واقعیتهای مختلف، فناوری علمی تخیلی عملی و موارد دیگر میپردازد، نشأت میگیرد. و درست مانند نقشههای نولان، «لوکی» از بازیهای جذابی تشکیل شده است، از جمله اینکه چگونه هیدلستون با «خدای شرارت» آسگاردی که از پشت خنجر زده است، از طریق فرضیهای هدایت میکند که از او میخواهد قدرتهای خدایش را حفظ کند و به گونهای عمل کند که او را برای هم تیمیهای جدیدش غیرقابل پیشبینی کند. و ما
"Loki" چیزی را ثابت می کند که من احساس می کردم در مورد بسیاری از این افزونه های مارول و نحوه آشکار شدن آنها مهم بوده است. اگر سناریو بتواند به تنهایی، بدون اینکه خیلی درون بیسبال به نظر برسد، باقی بماند، داستان به ویژه جذاب است . "WandaVision"، با همه شایستگی هایش، مقایسه خوبی است، زیرا آن نمایش بسیار کندتر بود و به طرز ناامیدکننده ای تا حد زیادی مفهوم خودش را نشان می داد - "Loki" شما را وارد یک راز روانشناختی سفر در زمان می کند، که در آن به نظر می رسد در مورد درونی است. اعمال شخصیت عنوان به همان اندازه خارجی. از دو قسمت اول که به تنهایی برای مطبوعات ارائه شد، فوقالعاده امیدوارکننده است، بهویژه بهعنوان سریالی که نیاز به صبر ندارد، اما در عوض شما را مستقیماً درگیر ماجراجویی سراسیمه و شیطانی خود میکند.
به یاد خواهید آورد – یا مجبورید – که لوکی در پایان «انتقامجویان: پایان بازی»، طی یک فلاش بک که در واقع در «انتقامجویان» اتفاق افتاد، از دست انتقامجویان فرار کرد. مهم نیست که تانوس گلویش را در «انتقامجویان: جنگ بینهایت» له کرد، زیرا این نسخه قبلی خدای بدبختی از آسگارد است که تا زمان مرگش کمی رستگاری داشت. مدت کوتاهی پس از فرار از دست انتقام جویان با استفاده از سنگ بی نهایت Tesseract، لوکی توسط گروهی از سربازان (از جمله یکی از آنها با بازی وونمی موساکو از "خانه او") از سازمانی به نام Time Variance Authority، معروف به TVA دستگیر می شود. آنها تسلط مهمی بر جهان دارند - آنها در جدولهای زمانی گشت میزنند و مطمئن میشوند که همه چیز همانطور که توسط سه خدای معروف به زماننگاران از پیش تعیین شده است پیش میرود. و آنها این توانایی را دارند که به دوره های زمانی مختلف سفر کنند و رویداد را "اصلاح" کنند و از اختلال خود جلوگیری کنند (به نام "Nexus"). ثابت شد که فرار لوکی برخلاف جدول زمانی است، که برای او خبر بزرگی است. او به سرعت متوجه می شود که در دنیای TVA کاملاً ناتوان است، که یک راه خنده دار برای معرفی مجدد به این شخصیت پس از تلاش او برای نابودی زمین است.
لوکی از مجازات واقعی TVA خود - که توسط یک بوروکرات با بازیGugu Mbatha-Raw، شخصیتی که به تازگی در اینجا معرفی شده است - تحویل داده می شود - زمانی که او در یک ماموریت TVA که به تخصص او نیاز دارد آورده می شود. او توسط Mobius M. Mobius استخدام شده است، یک مامور آرام و قابل اعتماد با بازی اوون ویلسون، که با زمزمه های عجیب و غریب علامت تجاری کامل شده است. موبیوس برای یافتن یک هدف خاص و گریزان که همان پرش غیرقانونی زمانی را انجام میدهد که لوکی انجام داد، به کمک لوکی نیاز دارد. (اجازه دهید بگوییم که لوکی شخصاً این شخصیت را می شناسد.) اما موبیوس قبل از اینکه به ماموریت برسد، با لوکی درباره اینکه او واقعاً کیست مصاحبه می کند، که شامل نشان دادن تمام خیانت ها و رشدی است که در فیلم های بعدی مارول رخ داده است، اما اینطور نیست. در جدول زمانی فعلی لوکی وجود دارد. این صحنهها بهخوبی به عنوان درمان و نمایش شخصیت عمل میکنند، و به این شرور بازنگری روانشناختی میدهند که فقط با این همه پسزمینه جالب خواهد بود، و لحظاتی که لوکی از نظر احساسی میبیند که واقعاً چه تواناییهایی دارد. همه اینها قبل از شروع واقعاً تعقیب است، اما به عنوان یک محور وجودی قسمت اول، فریبنده است.
هیدلستون یک ستاره راک سایه در این جهان است که نقش خدایی خودخوانده را بازی میکند که قدرتهایش توسط اطرافیانش ناتوان میشود، اما با یک نفس همیشه در آتش در هستهاش. او همیشه با بداخلاقیهای پشت نقش لوکی عالی عمل میکرد، حتی وقتی که این شخصیت در فیلمهای بعدی نرم شد، و سریال این برتری را برای یک چالش بزرگ برای قطبنمای اخلاقی او که به شدت آسیب دیده بود، استخراج میکند. به دلیل کار هیدلستون، بسیاری از تصمیمات او در داخل مأموریت، برای کمک کردن یا نه، به ویژه درونی یا مؤثر میشوند. فیلم The Cliffhanger در قسمت دوم یک نمونه عالی از آن است، و همچنین فروش فوری برای اینکه چرا نمیتوانم هر هفته این سریال را دنبال کنم.
کارگردان، کیت هرون و نویسنده مایکل والدرون، مجموعهای گیجآمیز را برای این سریال طراحی کردهاند، با این دو قسمت اول که از انرژی ویژهای ضعیف و سریع خبر میدهند. در حال حاضر، بسیاری از داستانهای فرعی دیگر وجود ندارد - شخصیتهای ویلسون و امباتا-راو چند گفتگوی جانبی دارند، اما اینها خیلی جالب نیستند - و بیشتر درباره این ایده است که لوکی با خنجرهای گذشتهاش روبرو میشود. در بهترین لحظات در دو قسمت ارائه شده است"لوکی" با صدای بلند در مورد اینکه آیا مردم می توانند تغییر کنند و آیا همه چیز واقعاً از پیش تعیین شده است تعجب می کند. و با ویلسون و هیدلستون که این مکالمات را از طریق شیمی ضعیف رفیق خود انجام می دهند، "لوکی" می تواند نسبتاً جذاب باشد زیرا موبیوس با این موضوع دست و پنجه نرم می کند که آیا می تواند به لوکی در چنین ماموریت ظریفی اعتماد کند یا خیر.
با توجه به اینکه والدرون و نویسنده اپیزود دوم، الیسا کاراسیک قوانین متفاوتی را برای این واقعیت پرزحمت وضع میکنند، از جمله راههایی که از طریق آنها میتوان تمام زمان را هدر داد اگر همه چیز تا این حد از بین برود، «لوکی» یک هدیه عالی برای همتایان خود در سفر در زمان است. از کنترل این به تعقیب و گریز تبدیل میشود که در آن دورههای تاریخ صحنههای جنایت هستند، و دیدن اینکه چگونه شخصیتها از سرنخهای مختلف پیروی میکنند، با استفاده از اطلاعات اضافی که آنها را از دهه 1500 تا اواسط دهه 80 تا 2050 و بیشتر میبرد، هیجانانگیز است. این مجموعه دارای یک مزیت علمی تخیلی کاربردی عالی است، با استفاده از TVA از دستگیره های قدیمی و فناوری غیر دیجیتال، در حالی که تنظیمات TVA دقیقاً شبیه به یک رمان علمی تخیلی است.
هنوز چیزهای زیادی برای دیدن وجود دارد - نه فقط به این دلیل که فقط دو قسمت است، بلکه به این دلیل که ساخت جهان تا این مرحله کوچک بوده است. اما «لوکی» ویژگیهای تشویقکننده زیادی را معرفی میکند، مانند حس شوخ طبعی با قدرت TVA که کارکنان دفتر از سنگهای بینهایت به عنوان وزنه کاغذی استفاده میکنند. همچنین وقتی شخصیت انیمیشنی به نام Miss Minutes (با صدای تارا استرانگ) بعد از معرفی او که مستقیماً از معرفی آقای DNA در «پارک ژوراسیک» است، ظاهر میشود، جذاب است. حتی به نظر میرسد بخشی از غریزه وحشیانهتر سریال برای انتخاب ویلسون برای این نقش باشد – او هرگز در دنیای سینمایی مارول حضور نداشته است و به نظر میرسد که از حضور در اینجا خسته شده و با دستکاریهای لوکی برخورد میکند. این عجیب است، و به نوعی کامل است.
و همانطور که تعقیب و گریز افزایش می یابد، ایده های شخصیت محور بسیار جذابی وجود دارد که به خاطر غافلگیری وارد آن نمی شوم. اما به جرأت می توان گفت که این سریال درباره لوکی بودن است و هنوز یک نیهیلیسم پیچیده وجود دارد که آن را به طرز خوشمزه ای تاریک نگه می دارد. اگر بتواند تمام این انرژی را در بقیه فصل حفظ کند، «لوکی» مطمئناً یک جواهر علمی تخیلی خواهد بود. این به خاطر هیدلستون و همه چیزهایی است که قبلاً با این شخصیت ساخته است، بلکه به خاطر نوع داستان سرایی ژانر حیلهگری است که در هر دنیای سینمایی که در آن اتفاق میافتد، یک نخ عالی میسازد.