تیرانداز
زمان لیام نیسونینگ سالانه شما فرا رسیده است: آن سنت سینمایی که در آن ستاره کارکشته نقش یک شخصیت گریزل را با مجموعه ای از مهارت ها بازی می کند که برای اعزام افراد بد و نجات افراد خوب مفید است. اما ورود امسال در زیرژانر، " تیرانداز "، به ویژه متوسط ??است .
شخصیتی که نیسون بازی میکند یا هر کس دیگری در فیلم، چیز زیادی ندارد. داستان نازک است، تعلیق ضعیف است، و سکانس های اکشن بدون الهام هستند. به نظر میرسد کارگردان رابرت لورنز به دنبال آن نوع فیلمهایی است که کلینت ایستوود کارگردانی کرده و اخیراً در آن نقش آفرینی کرده است. از جمله «عزیز میلیون دلاری» و «گران تورینو» و کارگردانی او در «مشکل با منحنی». اما در حالی که درخشش چنین فیلمهایی در اینجا وجود دارد - با توجه به موضوع، شاید بیش از حد - ماهیت آن به شدت گم شده است. و علیرغم حضور همیشه مهیب خود، به نظر می رسد نیسون در حال انجام مراحل است، حتی در حالی که او در حال لگد زدن است.
نیسون در نقش دامدار جیم هانسون، یک تفنگدار دریایی و کهنه سرباز جنگ ویتنام، زندگی آرامی در جنوب آریزونا در امتداد مرز مکزیک دارد. یک سال از مرگ همسرش بر اثر سرطان می گذرد، و او روزهای خود را با سگ مورد اعتماد خود، جکسون، سپری می کند و به گشت زنی در اموالی می پردازد که در خطر از دست دادن آن به بانک است. در شروع فیلم، او را میبینیم که در جادههای غبارآلود سوار بر اسلحه شکاریاش در حالی که خورشید در حال غروب چشمانداز صحرا را با درخشش گرمی غوطهور میکند، سوار بر پیکاپش میرود. پرچم آمریکا در پیش زمینه به اهتزاز در می آید که او به خانه ساده خود نزدیک می شود. مارک پتن، فیلمبردار، این تصاویر وطنپرستانه را طوری میگیرد که گویی تبلیغاتی برای کامیونهای Chevy است - تنها چیزی که از دست رفته این است که باب سگر آهنگ «Like a Rock» را میخواند.
اما آرامش جیم زمانی از بین میرود که مادر و پسری از مکزیک از طریق بخش حصاری که در مرز سرزمین او قرار دارد، وارد ایالات متحده میشوند. آنها در حال فرار از دست اعضای شرور کارتل هستند و هنگامی که مادر به ضرب گلوله کشته می شود، جیم با آرزوی مرگ او موافقت می کند که از پسر جوانش، میگل (جاکوب پرز) مراقبت کند. جالب اینجاست که جیم هیچ موضع سیاسی در مورد اینکه آیا آنها باید به این شکل وارد کشور می شدند یا نه، اتخاذ نمی کند. زمانی که مهاجران تسلیم این سفر طاقت فرسا می شوند، هر زمان که عملگرا باشد، بیشتر نگران چشم انداز برخورد با اجساد مرده در ملک خود است.
کودک به طور قابل درک در سکوت حیرتانگیز تکان خورده است، اما یک آدرس شیکاگو که روی یک نوار کاغذ نوشته شده است، دیکته میکند که جیم باید او را به کجا ببرد تا او را با خانوادهاش جمع کند. به نوعی، جیم پس از سالها زندگی در مرز مکزیک، هنوز اسپانیایی صحبت نمیکند - به معنای واقعی کلمه، دامنه واژگان او "familia" و "comida" است - که هم بعید و هم غیرمسئولانه به نظر میرسد. درعوض، با ناامیدی و اغراقآمیز انگلیسی با پسر صحبت میکند و با اکراه با این سفر موافقت میکند و فکر میکند کوله پشتی پر از پول نقدی که مادر به او داده میتواند به او کمک کند بدهیهایش را پرداخت کند.
برخلاف فیلمهای «گرفتهشده»، این بار او کسی است که فیلمبرداری را انجام میدهد، البته برای یک هدف خوب. بخش اعظم فیلم تیراندازی جیم، میگل و جکسون را مییابد که از آریزونا به ایلینویز میروند، شرورهای کارتل که توسط خوان پابلو رابا رهبری میشوند. باز هم، همه این شخصیتها کلیشههای مسطح از اوباش خشن مکزیکی هستند. فیلمنامه لورنز، کریس چارلز و دنی کراویتز علاقه ای به کاوش بیشتر در آنها ندارد. حتی میگل، که تقریباً تمام مدت روی پرده است، فراتر از چند ویژگی ساده از جمله شیرینی، ترس و عشق به تارت های پاپ رشد نکرده است. (اما او به اندازه کافی متفکر است که جکسون را صبح زود به پیاده روی ببرد در حالی که جیم از شب قبل هنوز از ویسکی می خوابد. اما هشدار دهید: صحنه بعدی مربوط به سگ استرس زاترین صحنه در کل فیلم است. غیرضروری ترین، با توجه به اینکه ما از قبل به طور کامل از خطرناک بودن تعقیب کنندگان آگاه هستیم.)
شگفتیهای زیادی در این سفر وجود ندارد، و این واقعیت که جیم قدیمی با افتخار هیچ تلفن همراه همراه ندارد، اجازه میدهد تا چند سکسکه در طول مسیر اتفاق بیفتد. (به نحوی او موفق می شود بدون کمک یلپ وارد شهر کوچکی در تگزاس شود و مغازه اسلحه فروشی در خیابان اصلی را پیدا کند.) کاترین وینیک نقش مکملی به عنوان دخترخوانده اش دارد، مامور گشت مرزی که هر لحظه ظاهر می شود. هر چند وقت یکبار محل اختفای او را ردیابی کرده و سعی کنید با او صحبت کنید تا خود را به مقامات تحویل دهد. در مورد عنوان، جیم واقعاً نمیتواند از مهارتهای تیراندازیاش تا آخر کار استفاده کند، درست در زمانی که رفتار خشن او نرم میشود، درست همانطور که میدانستیم.