میرای
تصور میکنم طرفداران «Inside Out» پیکسار ممکن است انیمیشن فانتزی ژاپنی «Mirai» را دوست داشته باشند. این یک ضربه زدن به طرفداران پیکسار نیست (خب، شاید یک ضربه کوچک) آنقدر که یک تصدیق پیشاپیش است که هر دو "Inside Out" و "Mirai"فیلم کودکاننه تنها به سلیقه من نیستند، بلکه به نظر من هم چنین نیستند. با کودکان معنادار صحبت کنید
هم «درون بیرون» و هم «میرای» زندگی درونی کودکان را از دریچه درونیترین افکار یک کودک دوباره تجسم میکنند: آشفتگی عاطفی هر دو قهرمان داستان از طریق خیالپردازیهای واقعی بیان میشود که به خوبی توضیح میدهند که احساسات بد از کجا میآیند. به خاطر درمان احساسات عادی، هرچند کودکانه. بزرگترین تفاوت بین «درون بیرون» و «میرای» این است که به نظر میرسد فیلم آخری که بهطور مداوم کمسابقه است، نشان میدهد که دوستان خیالی و قرارهای بازی برای قهرمان کودک «کان» (جیدن والدمن، در اکران دوبله انگلیسی فیلم) اتفاق میافتد. این بچه که به دنبال تولد خواهر کروبی خود میرای (کائده هوندو) دائماً با احساسات دلسوزانه جابهجایی دست و پنجه نرم میکند، خیالپردازی نمیکند: او به سبک والتر میتی غرق در خیالپردازیهایی میشود که به هیچ وجه شبیه هیچ چیز نیستند. کودک واقعی تصور می کند این میانآهنگهای توهمآمیز بهطور چشمگیری توسعه نیافتهاند که اغلب به سختی میتوان با سر موافق با درسهای زندگی معمولی، اما به اندازه کافی واقعی فیلم، سر تکان داد. میدانم چرا برخی از بزرگسالان ممکن است از «میرای» لذت ببرند، اما نمیتوانم صادقانه بگویم که آن را دوست دارم، و نمیتوانم تصور کنم بچهها هم آن را دوست داشته باشند
کان، مانند بسیاری از بچههای کوچک، یک آدم بداخلاقی است، زیرا به مرکز توجه بودن عادت کرده است. این فقط یک اظهارات نابخردانه از یک سی و چند ساله بدون بچه نیست: به نظر می رسد این دیدگاه فیلمسازان نیز باشد (تا حدی). در ابتدا، کان جیغ میکشد و فریاد میزند و از مادرش (ربکا هال) میخواهد که به او توجه کند، در حالی که او، همانطور که تصور میکنید مادر یک نوزاد تازه متولد شده ممکن است متحیر باشد، سعی میکند شوهر بیخبرش (جان چو) را به دست آورد. ) برای کمک به تحمل بار والدینش. بنابراین پدر بی نام کان با تبدیل شدن به یک مراقب خانه دار برای لحظه ای توجه را به خود جلب می کند، نقشی که پدر در ابتدا تصور می کند ممکن است در آن خوب باشد. اما پس از 15 دقیقه ابتدایی فیلم، کان به طور کامل بر داستان «میرای» تسلط پیدا می کند. هر زمانی که میرای بیشتر از او مورد توجه قرار می گیرد، خرخر می کند و داد می زند و فریاد می زند. بنابراین، در حالی که پانزده دقیقه اول «میرای» - جایی که بابای غیرعمق چو در آن نقش می بندد - بیشتر بهترین قسمت های فیلم را به نمایش می گذارد، بقیه ... اوه ... در مورد آن ...
من خیلی از «میرای» را دوست ندارم، زیرا بیشتر صحنههای کان محور فیلم (که 90 درصد فیلم را اشغال میکنند) بین رویاهای غیرقابل تخیل شخصیت و تناسب کامل او تقسیم شده است. او فریاد می زند، پاهایش را می کوبد، ادامه می دهد و تنها نمی گذارد. این واقعیت که یک بخش منصفانه از "میرایی" تحت سلطه یک پسر ظالم است، به اندازه کافی واقع بینانه است، اما این بدان معنا نیست که "میرایی" لزوماً چیزی معنادار می گوید و همچنین چیزی را به شکل معنادار نمی گوید. حتی مضمون کلی فیلم - کودکان قبل از اینکه یاد بگیرند چگونه احساسات خود را کنترل کنند، می تواند بسیار طاقت فرسا باشد - فقط به آن اشاره شده است، هرگز با تفکر بیان نشده است. به عنوان مثال: چه کودکی به معنای واقعی کلمه تصور می کند که مادرش جادوگر است؟ شاید او ناخودآگاه (یا با عجله) از مادرش به عنوان یک جادوگر ابله بسازد، همانطور که کان انجام می دهد. اما چه کودکی نه تنها میداند که مادرش را اینگونه میبیند، بلکه آنقدر به این ارتباط اعتقاد دارد که وقتی کان در ایستگاه قطار شلوغی گم میشود، برای یافتن مادرش در میان انبوه زنان تقلا میکند - و فقط میبیند. غریبه های چشمی و یک جادوگر خشمگین و سرخ رنگ؟ او فریاد می زند: «جادوگر»، مانند هیچ کودکی که از نظر عاطفی پایدار نیست.
خوشبختانه، فریادهای کان به اندازه رویاهای خشک، کچل و سرخراش او در مورد سخنرانی توسط همه، از جمله نسخه انسانی سگش یوکو (کریسپین فریمن) و نوجوانی که در زمان سفر می کند، طولانی و تشدید کننده نیست. نسخه Mirai (ویکتوریا گریس). این صحنهها به خصوص آزاردهنده هستند، زیرا احساس میکنند سخنرانیهایی از یک والدین خوشنیت، اما ناامیدکننده جدید برای فرزندش (یا شاید فقط یک نسخه خیالی کودک از خودش... صراحتاً مشخص نیست که کان قرار است چه باشد، در آن احساس، مفهوم). برای اثبات، صحنههایی را ببینید که کان تصور میکند نسخهای از پدربزرگ دیرینش (دانیل دائه کیم) از دنیا رفته است، که به طور غیرمستقیم به کان یاد میدهد که چگونه دوچرخهسواری خود را با آموزش اسب سواری به کان، ببیند: "اگر بترسی، اسب هم خواهد ترسید."
اشتباه نکنید: من آنقدر از "میرایی" را دوست دارم که صادقانه باور کنم که شایسته (حداقل) دو ستاره است. من مخصوصاً صحنهی غیرمشخصهی کودکانهای را دوست دارم که در آن کان، که هنوز در ایستگاه قطار فوقالذکر گم شده است، با یک مهماندار خودکار گمشده و پیدا شده (و دوست کوچک ایستگاهنمایش هوشیارش) صحبت میکند. این دو ربات (به معنای واقعی کلمه) باعث میشوند که یوکو سوار قطار گلولهای مخصوص کودکان گمشده شود که به سمت The Lonely Land (هر چه که باشد) حرکت میکند. متأسفانه، در حالی که این صحنه دارای چندین آرد شخصی و متفکرانه استبهتر است، این در نهایت فقط دنباله ای از رویاهای روزانه بیشتر و توسعه نیافته است. مبادا در پایان سردرد شروع کنم، جایی که (نفس عمیق) نسخه خیالی یوکو از میرای نوجوانی که در زمان سفر می کند به دیدار او می رود و افسرده ترین درس تبارشناسی را ارائه می دهد. او به کان می گوید که هر برگ و شاخه در شجره خانواده آنها جنبه هایی از شخصیت آنها را نشان می دهد. سپس شجره نامه آنها به معنای واقعی کلمه نشان داده می شود، اما وقتی یوکو و میرای به معنای واقعی کلمه از میان آن پرواز می کنند، درخت به جای درختی است که میرای آن را "شاخصی از ما" می نامد، همه خطوط مستقیم، نت های موسیقی و رئوس خشن است. کل سابقه خانوادگی."
کان با خنده تکرار میکند: «ایندکس» (چون صادقانه بگویم، چرا میدانست «شاخص» چیست).
میرایی توضیح می دهد: «مثل کارتی است که برای مرتب کردن کتاب ها در کتابخانه ها دارند.
اگر بچه بودم، احتمالاً از بخشهایی از «میرایی» لذت میبردم، اما نه آنقدر که بدانم با فیلم چه کنم. بچهها ممکن است باهوشتر از آن چیزی باشند که ما فکر میکنیم، همانطور کهMamoru Hosoda نویسنده/کارگردان («پسر و هیولا»، «جنگهای تابستانی») استدلال میکند وقتی که یوکو به پدربزرگش، در اواسط توهم، میگوید «این عالی است». اما دیدگاه کان از پدربزرگش حتی به طور ناخواسته از طریق گفت و گوی بیش از حد صریح در طول ملاقات ذکر شده در بالا، روشن می کند که "این" چیست: وقتی کان می گوید "این عالی است"، منظورش این است که پیوند خانوادگی آنها باحال است، نه بزرگ او. موتور سیکلت پدربزرگ (که هر دو در آن زمان سوار می شوند).
اما صبر کنید، چیزهای بیشتری در راه است: مادر یوکو وقتی یوکو را تصحیح می کند، وقتی او با دیدن عکسی از پدربزرگش در صحنه بعدی، تصور می کند که به عکس قدیمی پدرش نگاه می کند ("این بابای شما نیست، این عالی شماست" -پدربزرگ"). یوکو ابتدا او را باور نمی کند، اما در نهایت آرام می گیرد، و حتی از دوست خیالی خود تشکر می کند، منظورم مرد مرده در عکس خانوادگی است، منظورم پدربزرگش است: "اوه، می بینم، پس او همین بود. ممنون پدربزرگ.» چه جور بچه هایی که اینطوری صحبت می کنند چه برسد به فکر کردن؟ «میرایی» واقعاً برای بینندگان جوان صحبت نمی کند، فقط برای آنها.