جنگلی ها
قهرمان فیلم کودکان و فیلم انیمیشن «مرد اولیه» غارنشینی به نام داگ است. اگر در حین خواندن آن لبخند زدید، قطعاً این نوع فیلم شماست – از آن نوعی که فکر میکنید، «مطمئناً آنها یک شوخی آنچنان اساسی انجام نمیدهند» درست قبل از ساخت فیلم، سپس با یک روال ضمنی کفشهای نرم ادامه میدهند. ، یک "تا ده!" و دست های دراز شده
کارگردان نیک پارک، ذهن پشت والاس و گرومیت، این فیلم انیمیشنی استاپ در مورد مردم عصر حجر که با مردم عصر برنز مبارزه می کنند، بهانه ای برای تقریباً نود دقیقه بازی متناوب ذرت و بیت های بی شرمانه می داند. اینها با مکالمات بین یک شخصیت گنگ و شخصیتی که به عنوان "باهوش" طراحی شده است، آمیخته می شود، تنها به این دلیل که او به اندازه شخصی که با او صحبت می کند، کم هوش نیست. در «مرد اولیه» واقعاً فقط دو نوع شخصیت وجود دارد، احمقهای بیگناه و توئیتهای از خود راضی که در نهایت ظاهرشان را به دست خواهند آورد. این داستان بیشتر بهانهای برای گیجها و همچنین بخشهای تاثیرگذار صحنهسازی کمدی توسط پارک است که برای اولین بار در اینجا اعتبار کارگردانی انفرادی یک فیلم را در اختیار میگیرد. پارک و فیلمنامهنویسانش، مرلینگ کراسینگهام و ویل بکر، به نظر میرسد در حال هدایت افرادی مانند سه استوگ، ابوت و کاستلو، و مل بروکس هستند: قهرمانان کمدی آنقدر ابتدایی که پرترههای رسمی آنها باید نقاشیهای غار باشد .
این فیلم هرگز به سکانس آغازین فوق العاده احمقانه خود که انقراض دایناسورها را دوباره خلق می کند، عمل نمی کند. دوربین پارک به آرامی از فوران آتشفشانی خشمگین عقب مینشیند تا تابلویی کلاسیک از یک تری سراتوپ در حال نبرد با تیرانوزاروس رکس و به دنبال آن پیکربندیهایی از انسانهایی که با یکدیگر میجنگند را نشان دهد (یکی سعی میکند پای برهنه دیگری را بجود که انگار یک قهرمان کوفتهای است). کشف بعدی بقایای شهاب سنگ در یک دهانه، ناگزیر به اختراع فوتبال یا به قول ما یانکی ها فوتبال منجر می شود: فردی در غار سعی می کند سنگ در حال دود شدن را که به شکل یک توپ با اندازه استاندارد 5 است را بردارید. تا الگوی شش ضلعی، اما توپ سرخ است، بنابراین فرد غارنشین آن را رها می کند، و یکی دیگر به طرز احمقانه ای آن را برمی دارد و آن را نیز رها می کند، و به سمت پای شخص غار سومی می غلتد، که از داشتن فریاد می زند. پاهایش سوخت و با لگد آن را دور می کند. و اینگونه است که «مرد اولیه» تبدیل به یک فیلم ورزشی می شود.
داستان، اوه، مدتی بعد در تقویم تکاملی شروع می شود. نوادگان انسانهای اولیه، که توسط داگ خوشقلب اما کمنور (با صدای ادی ردمین) و رهبر قبیلهای به همان اندازه خوشقلب اما حتی تیرهتر، بوبنار (تیموتی اسپال) معرفی میشوند، توسط ارتش یک جامعه عصر برنز در همان نزدیکی تهدید میشوند که به داخل قبایل میروند. دره ای آرام و جنگلی این قبیله بر فراز ماموت های زرهی و مدعی ذخایر برنزی منطقه است. داگ اسیر میشود و به شهر برنزیاجرز میرسد، با تابهفروشی به نام گونا (میزی ویلیامز) مورد هجوم قرار میگیرد و عرصهای را ایجاد میکند که در آن تماشای اصلی فوتبال است. و اینجاست که داگ به این فکر میافتد که تیم محلی قهرمان، رئال برنز، را در مسابقه به چالش بکشد. برنده صاحب دره و ذخایر برنز آن می شود.
رهبر افراد بد، لرد نورث (تام هیدلستون)، فکر می کند این یک ایده عالی است. تیم او حرفه ای هستند. داگ یک بازی آماتور است و هیچ نشانه ای وجود ندارد که مردم او حتی می دانند فوتبال چیست، چه رسد به اینکه چگونه آن را بازی کنند. اولین جلسه تمرین یک فاجعه است. وقتی او به هم قبیله هایش می گوید که باید به توپ حمله کنند، او را به معنای واقعی کلمه می گیرند. وقتی توضیح می دهد که فوتبال یک بازی با پا است و اینکه شما فقط می توانید از دستان خود برای بازی دروازه بان، پرتاب توپ از خارج از محوطه به داخل و علامت دادن استفاده کنید و نه برای مثلا مشت زدن استفاده کنید، به نظر می رسند که گیج و آزرده خاطر می شوند. یک نفر در صورت و گرفتن توپ در حالی که آنها بیهوش هستند. گونا یک فوتبالیست استثنایی است که از رقابت با مردان عرصه منع شده است. او مشتاق است مجموعه مهارتهای خود را در تمرین تیم داگ به کار گیرد و خیلی زود لرد نورث از جانب ملکه اوفیفا (میرام مارگویلز) تحت فشار قرار میگیرد، که روشن میکند که او انتظار یک پیروزی قاطع را دارد.
چیزی در اینجا وجود ندارد که در فیلم های ورزشی دیگر و ماجراهای ساختگی ماقبل تاریخ ندیده باشید. چیزی که «انسان اولیه» را لذتبخش میکند، شیوهای است که پارک و نویسندگانش به تفصیل بهخوبی خوشخطر قهرمانان و غرور فضولانه آدمهای بد را توضیح میدهند (آنها با فرانک اوک سانتز-سوه بسیار اغراقآمیز صحبت میکنند) و کلیشههای اولیه را با «فلینت استونز» تزئین میکنند. سبکهای طراحی، از جمله تمساحهای بچه که به عنوان گیره لباسها عمل میکنند، سوسکهای اسکاراب که بهعنوان اصلاح کننده ریش عمل میکنند، و «پرندههای پیامرسان» که هر آنچه را که فرستنده به آنها گفته است، تکرار میکنند، از جمله تکههایی که فرستنده ترجیح میدهد گیرنده این کار را انجام ندهد. شنیدن. هیچ شوخی آنقدر احمقانه نیست که پارک و شرکت نتوانند آن را با شور و نشاط سوار کنند. یک عصر حجر که برای اولین بار در شهر عصر برنز با نان ورقه شده روبرو می شود، فریاد می زند: "نان برش خورده! این بهترین چیز از زمان ... خب، تا به حال!" هنگامی که پیاده نظام لرد نوث دره را تسخیر می کند، او به افراد خود دستور می دهد که "شروع به استخراج سنگ معدن کنید!" "یا چی؟" زیردستی می پرسد