ماشین ها 3
ماشینها 3 و ماشینها 2 در مجموعه فیلمهای موفق خانوادهپسند و مورد تحسین پیکسار قرار دارند: فیلم اصلی علیرغم نقدهای ضعیف به ثروت زیادی دست یافت، و دنباله آن با وجود نقدهای بدتر، ثروت دیگری به دست آورد. یک نوع اسپین آف، «هواپیماها» - که بخشی از کارسوورس توسعه یافته نیست، اما توسط شرکت مادر پیکسار، دیزنی منتشر شده است - توسط منتقدان مورد ضرب و شتم قرار گرفت، اما آنقدر غارت کرد که پیکسار به نتیجه رسید. دنباله، "هواپیما: آتش و نجات"، یک سال بعد. و در هیچ نقطهای از این خط زمانی فیلمهای مربوط به وسایل نقلیه انساننما، پیکسار، شرکتی که تمام تلاش خود را میکند تا ما را متقاعد کند که هیچوقت کارها را صرفاً برای پول انجام نمیدهد، به نظر نمیرسد با این احتمال که ما فکر میکنیم آنها دقیقاً اینطور هستند، خواب خود را از دست نداده است. چرا بیشتر فیلم های «ماشین ها» و «هواپیما» می ساختند .
ببینید: اینجا «ماشینها 3» است، هیولای فرانکنشتاین با چهره خندان که از تکهها و تکههایی تشکیل شده است که از هر فیلم ورزشی دیگری که وجود دارد، بیرون آمده است. فیلمنامه داستان اصلی فیلم مسابقه ای تام کروز "روزهای رعد و برق" را از بین می برد (البته آگاهانه، شخصیت مکمل ماشین مسابقه ای هوشمندانه "کروز" نامیده می شود) و آن را با قطعاتی از "راکی سوم" ادغام می کند. قهرمان نرم شد و مجبور شد دوباره لبه خود را پیدا کند. «راکی IV»، جایی که قهرمان باید در جنگلهای برفی سیبری تمرین میکرد تا از رقیبی که به استروئیدها و ماشینهای شیک متکی بود دفع کند، و «کرید»، جایی که قهرمان متوجه شد که انتقال خرد به نسل بعدی میتواند به همان اندازه رضایتبخش باشد. وقتی جوان هستید آن را بدست آورید در سطح طرح و شخصیت پردازی، هیچ عنصر اصلی در این فیلم وجود ندارد که در جای دیگری، احتمالاً در فیلم «ماشین ها» یا «هواپیماها» ندیده باشید. علیرغم فقدان اصالت، و همچنین داستان نویسی و جهان سازی کم آن، آن را به شیوه ای دوستانه عجیب و غریب که فقط یک فیلم «ماشین ها» می تواند راضی می کند.
ماشین مسابقه قهرمان لایتنینگ مک کوئین (اوون ویلسون) برای مدت طولانی در اوج بوده است که متوجه نشده است که جوان تر نمی شود. جکسون استورم (آرمی همر) یک قهرمان بداخلاق قلدر و بداخلاق، یک ماشین فوقالعاده با فناوری پیشرفته که میتواند 200 متر در ساعت را طی کند، به چالش کشیده میشود. بدون شکستن یک - خوب، ماشین ها عرق نمی کنند، اما شما این ایده را دریافت می کنید. پس از شکست فاجعه بار توسط استورم، لایتنینگ به اسپانسر خود استرلینگ (ناتان فیلیون) اجازه می دهد تا او را برای تمرین در یک مرکز شبیه سازی مسابقه پیچیده زیر نظر مربی جوان تر، کروز رامیرز (کریستلا آلونزو)، که با هیجان اما بدون فکر او را به عنوان "پروژه ارشد من" توصیف می کند، صحبت کند. ” هنگامی که لایتینگ در آنجا نیز پاک می شود، استرلینگ به او اطلاع می دهد که عمدتاً علاقه مند است از یک لایتنینگ بازنشسته به عنوان یک توپچی برای فلپ های گلی Rust-eze استفاده کند. این باعث میشود که قهرمان سابق به ریشههای خود در روستایی بازگردد، جایی که مربی فقیدش، داک هادسون (پل نیومن، در حال بازی «خود» از طریق اوتاکها و یک شخصیت مشهور) مهارتها و ترفندهایی را آموخت که به لایتنینگ منتقل کرد. و اینجاست که «راکی IV» سر گوشتی خود را با مونتاژی تضاد میکند که لایتنینگ و کروز را در حال رانندگی در میان جنگلها و اطراف مسیرهای خاکی در برابر نماهایی از تمرین طوفان در یک مرکز داخلی که شبیه جایی است که یک شرور باند ممکن است کریسمس را پرتاب کند. مهمانی - جشن.
اینکه بگوییم این فیلم پایان خوشی دارد، اسپویلر نیست، اما به اعتبار آن، با همه کلیشههایش، پایانی را که انتظارش را داریم به ما نمیدهد. روابط داک-لایتنینگ و لایتنینگ- کروز حاکی از عبور از مشعل است و «ماشینها 3» راهی مناسب برای ارائه آن به ما مییابد، همراه با موضوع فرعی توانمندسازی زنان و اعتقاد صادقانه به این ایده که امتیازات باید اگر جامعه، حتی یک جامعه خودرو محور، به تکامل خود ادامه دهد، دست از کار کشیده یا اصلاح شود.
با این حال، فیلم در اینجا از شرطبندیهای خود جلوگیری میکند، انگار که سعی میکند از تحریمی که توسط آن دسته از مردانی که بلیت نمایشهای زنانه «زن شگفتانگیز» را خریداری میکنند و فکر میکنند که ضربهای به حقوق مدنی وارد میکنند، جلوگیری کند. و تصور یک دنیای خودروی جنسیتی که با تبعیض جنسی دست و پنجه نرم میکند، ناامیدکننده است، زیرا فیلم عمدتاً حول این موضوع میرقصد بدون اینکه اعصابی را جمع کند و به درستی با آن برخورد کند. (زمانی که لایتنینگ بارها و بارها کروز را به عنوان "مربی" به جای "مسابقه مسابقه" تقلیل می دهد، به نظر می رسد که او سعی می کند یک ماشین زن را به جای او بگذارد، و وقتی استورم به کروز طعنه می زند، توهین های او باعث می شود که یک مرد عصبی مردی را برانگیزد که یک ماشین زن را به خاطر عدم تمسخر می کند. طرفدار "واقعی" چیزی که هر دو دوست دارند.)
مفهوم جنسیت خودرو و مسائل تبعیض چیزی نیست که سریال قبلاً به آن پرداخته است. به همین ترتیب مفهوم سیستم کاست خودرو، جایی که شما در یک بدنه خودرویی خاص به دنیا می آیید و بقیه زندگی شما را مشخص می کند، هر چقدر هم که طولانی باشد. البته این سریالی است که در آن ماشین ها می توانند ماشین بچه داشته باشند و حشرات ماشینی (یا ماشین های حشرات؟) و در فیلم دوم هواپیماهای زنده ای هستند که احتمالاً ماشین ها را به مسافت های طولانی در داخل بدن آنها منتقل می کنند. و تراکتورهای این فیلم ها با کد "گاو" هستند که حدس می زنم توسط ماشین های دیگر خورده شوند.
این نوع ناهنجاری در دنیای «ماشینها» و «هواپیما» رایج است. این فیلمها از دنیای انسانها الهام میگیرند.اینها در لحظه سرگرم کننده هستند اما وقتی بعداً به آنها فکر می کنید به طرز عجیبی سرد کننده به نظر می رسند. همانطور که بسیاری از وسواسگرایان «ماشینها» و «هواپیماها» اشاره کردهاند، دیالوگها و داستانهای فرعی در هر دو و «ماشینها» و «ماشینها 2» نشان میدهد که این جهان زمانی شامل انسانها میشود، که چشمانداز یک «ترمیناتور» یا «حداکثر بیش از حد راندن» را افزایش میدهد. "مانند شورش ماشینی. شوخی در اولین «ماشینها» که به جیمی هندریکس اشاره میکند، ما را به این فکر میکند که آیا هندریکس واقعی در دنیای «ماشینها» وجود داشته است و اگر چنین است، چه اتفاقی برای او افتاده است. اگر انسان وجود ندارد، چرا ماشین ها دستگیره در دارند؟ تصدیق جنگ جهانی دوم در "هواپیماها" این سوال را مطرح می کند که آیا یک ماشین هیتلر، یک ماشین هیروشیما و غیره وجود داشته است؟ به همین ترتیب، کاریکاتورهای روستایی جنوب (بسیاری از این ماشینها دندانهای بدی دارند!) نشان میدهد که تمایزات جغرافیایی بین شمال و جنوب آمریکا در جهان ما در اینجا نیز صادق است، که به نوبه خود میتواند به معنای وقوع جنگ داخلی باشد که ماشین را در مقابل ماشین قرار داده است. ، و اینکه فرزندان آنها هنوز بر سر این که آیا جنگ بر سر برده داری بود یا حقوق دولتی بحث می کنند. (برای آشنایی با این معماها، این مقاله توسط مت سینگر، بطلمیوس مطالعات «ماشینها» را ببینید؛ میتوانید آن را با این قطعه دنبال کنید که نشان میدهد «ماشینها 3» یک مراقبه خودآگاه درباره ترس جمعی خود پیکسار از پیری است. و بی ربط.)
به عنوان نمونههایی از فیلمسازی تجاری تخیلی، فیلمهای «ماشینها» از متوسط ??تا تأثیرگذار هستند. مناظر به لحاظ عکس واقع گرایانه متقاعد کننده هستند، انیماتورها معجزات کوچکی انجام می دهند که ماشین ها را واقعی و رسا به نظر می آورند، و سکانس های اکشن نمونه های خیره کننده ای از نحوه ارائه سریع اطلاعات زیادی بدون گیج کردن مخاطب هستند. اما بهعنوان بخشهایی از داستان، فیلمها بر اساس استانداردهای پیکسار، یک استودیوی نادر که کنترل مولفمانند بر هر فریم از هر پروژهای را که منتشر میکنند، ناتوان هستند.
و با این حال، برخلاف همه شانس ها، جادویی در این فیلم ها وجود دارد. این فقط ربطی به عالی بودن آنها به عنوان فیلم ندارد. این برای سینماگران بد است، اما برای افرادی که به دنبال فیلمی مملو از شوخیهای گسترده، اکشنهای پر زرق و برق و درسهای اخلاقی هستند که بچهها را برای چند ساعت مشغول نگه میدارند، بیربط است. در پایان، صحبت در مورد حفره های منطقی به اندازه ماه در جهان «ماشین ها» بیشتر از تماشای فیلم «ماشین ها» سرگرم کننده است. نمی دانم خوب است یا نه، اما چیزی است. در بهترین حالت، این فیلمها حس بیتوجهی و بازی مسخرهای را که در دوران کوچکی ما را درگیر میکرد، به تصویر میکشند. وقتی بچه بودم ماشینهای Hot Wheels خود را مجبور میکردم که با چرخهای جلوییشان به عنوان مشت با هم بجنگند. شاید پیکسار بتواند چنین صحنهای را در «ماشینها 4» بسازد.