سفارش تبلیغ
صبا ویژن

جنگ فردا با بازی کریس پرت

نظر

 

یک فیلم علمی تخیلی ظاهراً 200 میلیون دلاری درباره افراد معاصری که در یک جنگ آینده اجباری می شوند که نژاد بشر را در برابر برخی بیگانگان بسیار گرسنه قرار می دهد، "جنگ فردا" مطمئناً یک چیز بسیار بزرگ برای تماشای در خانه در (نسبتا) کوچک است. صفحه نمایش و با این حال، اگرچه عجیب است که بزرگترین فیلم پرفروش تابستانی به طور کلی از سینماها صرف نظر می کند - نتیجه تصمیم پارامونت مرتبط با کووید برای نجات سرمایه گذاری خود و فروش فیلم به آمازون - می تواند عجیب تر به نظر برسد که چیزی به این آنودین و الگوریتمی نبود. در وهله اول توسط یک استریمر تصور شد   .

در حالی که فیلم اکشن فقط با سرعت گرفتن جهان به سمت نبرد نهایی خود افزایش می یابد و بالا و بالاتر می رود، حتی بهترین لحظات در اندازه IMAX در تلویزیون شما درست به نظر می رسد، جایی که سرنوشت «جنگ فردا» برای همیشه در میدان کوچکی دفن می شود. که مردم در جستجوی فصل 5 «بوش» با خیالی آسوده از کنار آن عبور خواهند کرد.

این به این معنا نیست که «جنگ فردا» بد است – این فیلم دارای یک پیش‌فرض هوشمندانه، یک چرخش قاتل سام ریچاردسون، و یک حس غیرمعمول به خوبی تعریف شده از مکان برای چنین جشنواره تیره‌ای CGI است (اعتبار کارگردان کریس مک‌کی، که راه خود را در محیط‌های دیجیتال می‌داند و پس از کار درخشانش در «فیلم LEGO Batman»، طعم آن پول شیرین بزوس را بیشتر به دست آورده است). اما با وجود تمام آن ویژگی‌های ستودنی، این پیشروی بی‌طعم و بی‌طعم یک فیلم به دلیل امتناع آن از قرار دادن تماشاگران خنثی می‌شود. زمانی که فیلمی درباره افرادی که برخلاف میلشان به آینده کشیده می‌شوند و به عنوان خوراک توپ تغییر کاربری داده می‌شوند، هرگز باعث نمی‌شود فکر کنید «خب، چیزی هست که من قبلاً ندیده‌ام» بسیار عجیب است، اما این واقعیت تلخ حال ماست.

این مشکل توسط مرد برجسته فیلم تجسم یافته است، که عملکرد آرام او به طور مشابه مجموع 1000 انتخاب انجام نشده به نظر می رسد. کریس پرت نباید و نمی تواند نقش هر آدمی را بازی کند. تصویر مرده او در پشت چشمان معلم زیست شناسی ناامید دبیرستان، دن فورستر، نمونه دیگری از این است که چگونه او به راحتی قابلیت ارتباط را با توخالی اشتباه می گیرد، زمانی که مواد به اندازه کافی واضح نیست که به او مزیت بدهد.

دقیقاً مانند شخصیت پرت در فیلم‌های «دنیای ژوراسیک» (احتمالاً نام او را به خاطر می‌آورید؟)، دن یک پوسته خواب‌آلود از یک مرد است - او مانند استار لرد روی باربیتورات‌ها است. در این مورد، آن پوچی ناشی از احساس عمیق نارضایتی حرفه ای است. او به همسر درخشانش امی (بتی گیلپین) و دختر خردسالش موری (رایان کیرا آرمسترانگ) که نادیده گرفته شده بود، پس از اینکه برای برخی از مشاغل دولتی فانتزی از دست رفت، دل می بندد: «من قرار است کار خاصی در زندگی خود انجام دهم. در مورد او این است که قفسه سینه او به اندازه کافی گشاد به نظر می رسد که هر یک از نوک سینه های او در مناطق زمانی مختلف وجود داشته باشد.

بنابراین وقتی تعدادی از سربازان آینده فوق‌العاده جدی وارد زمین مسابقه فوتبال جهانی می‌شوند و در مورد جنگ آینده به دنیا می‌گویند، بخشی از دان فرصتی را برای ایجاد تفاوت احساس می‌کند. این بدان معنا نیست که چند ماه بعد وقتی به مرکز استخدام محلی احضار می‌شود هیجان‌زده می‌شود، زیرا تنها 20 درصد از سربازان وظیفه از اعزام یک هفته‌ای خود به سال 2051 بازمی‌گردند، اما ترجیح می‌دهد او را زنده زنده ببلعد «میخ‌های سفید» مرموز. از پدر جدا شده اش (جی کی سیمونز که به خوبی پف کرده است) برای برداشتن دستگاه ردیاب دولتی او کمک بخواهد. علاوه بر این، استخدام‌کنندگان به دن می‌گویند که او به هر حال چند سال دیگر خواهد مرد.

ممکن است زک دین، فیلمنامه نویس، تمایل بشریت برای متحد شدن در مبارزه با دشمن مشترک را بیش از حد ارزیابی کرده باشد - حتی در فیلمی که به عنوان یک استعاره به طور فزاینده ای از نقش مردم امروز در جلوگیری از بحران های اقلیمی فردا استفاده می کند - اما او طبیعی ما را میخکوب می کند. مجذوب پارادوکس‌های طرح‌های سفر در زمان است و آن‌هایی را که در فیلمنامه‌اش وجود دارد با ظرافتی ساده مدیریت می‌کند.

«جنگ فردا» در بهترین حالت خود زمانی است که بر وحشت کاملاً قابل درک بیرون راندن از بخش خصوصی و پرتاب شدن مستقیم به جهنم با چیزی جز چند ساعت آموزش اولیه و یک تفنگ تهاجمی برای محافظت تمرکز می‌کند. یک طنز چوبه دار هرتزفلدی برای فناوری کرم چاله با نرخ بودجه وجود دارد که دن و سربازان همکارش را به آینده می فرستد - که با صحنه خنده دار بیمارگونه ای که در آن یک نقص سربازان وظیفه را صدها فوت بالاتر از مرکز شهر میامی به بیرون پرتاب می کند تجسم شده است - در حالی که ریچاردسون کمیک های خنده دار و غیراجباری ارائه می دهد. آسودگی خودش را به عنوان یک مرد فناوری بیوه که مانند یک قایق نجات به دن چسبیده است. ترس او منعکس کننده یک فتنه خاص در تهدید فرازمینی است، که منشاء آن بسیار قانع کننده تر از طراحی آنهاست (یادداشت فوری به هالیوود: کمی تنوع در میان انبوهی از بیگانگان می تواند راه درازی داشته باشد).

همینطور است که «جنگ فردا» از آن‌ها برای به صدا درآوردن قهرمانانش استفاده می‌کند. هنگامی که میخ های سفید به طور انبوه ظاهر می شوند، تفاوت های ظریف به ناچار جای خود را به سر و صدا می دهد، و تشخیص این فیلم از بقیه شبیه های دیجیتالی بی حس کننده اش تا زمانی که به محاصره سکوی نفتی می رسد که مانند تلاقی بیش از حد کار شده بین «علی» آشکار می شود، دشوار است.ens» و «Metal Gear Solid 2».

مولفه اصلی دیگری در این داستان وجود دارد - رشته‌ای که رنجش دن را نسبت به پدرش پیچیده می‌کند، در حالی که همزمان یوون استراهوفسکی را زیر بهمن کسل‌کننده‌ای از اصطلاحات نظامی و ملودرام عمومی دفن می‌کند - اما «جنگ فردا» به اندازه‌ای است که نمی‌توان آن را به تصویر کشید. آشفتگی درگیری خانوادگی از آنجایی که استعاره مرکزی دین می تواند به عنوان یک فراخوان بوم شناختی برای اقدام باشد، کل فیلم زیر بار بی حیایی خلاقانه خود قفل می شود هر زمان که این غیر شخصیت ها وظیفه دارند آن را به خانه بازگردانند.

به همین منظور، «جنگ فردا» از لحظه‌ای که فیلم‌های بلاک‌باستر آنقدر بزرگ شدند که فقط می‌توانستند به جای قهرمان‌های داستان، آواتار داشته باشند، گم شد. زمانی ما شخصیت هایی داشتیم و اکنون شرکت های پوسته ای داریم. پرت یک ستاره سینمای پلاگین و بازی در بازاری که پایه و اساس آن بیشتر یک ویژگی است تا یک اشکال، با ترکیب بدن گوشتی با طعم توفو به یک پدیده جهانی باکس آفیس تبدیل شده است. در بازی او در «محافظان کهکشان»، نشانه‌ای از چاشنی وجود دارد، اما به نظر می‌رسد استودیوها او را به عنوان یک انیمیشن قابل اعتماد برای جاذبه‌های پارک موضوعی سینمایی‌شان در نظر می‌گیرند. کافی است شما را برای روزهایی که بلاک‌باسترهای این مقیاس ترسی از انتخاب‌های قوی نداشتند، حسرت بخورید، به‌ویژه انتخاب‌هایی که درباره اینکه اگر نخواهیم همه ما چگونه می‌میریم.