گارفیلد، این گربه تنبل و خودخواه، اولین بار در سال 1978 توسط جیم دیویس به دنیای کمیک معرفی شد. با گذشت سالها، این شخصیت محبوب نه تنها از یک کمیک استریپ به دنیای انیمیشن و فیلمهای سینمایی راه پیدا کرد، بلکه به نمادی فرهنگی بدل شد که در طول دههها با طرفداران خود همراه بوده است. حالا در سال 2024، گارفیلد همچنان در فرهنگ عمومی جایگاه خود را حفظ کرده و با ویژگیهای خاص خود بهعنوان یک کاراکتر بینظیر در دنیای سرگرمی شناخته میشود .
گارفیلد: تجسم تنبلی مدرن
گارفیلد بهعنوان نماد تنبلی مدرن شناخته میشود. عشق بیپایان او به غذا، بهویژه لازانیا، و تنفر از دوشنبهها باعث شده تا این گربه چاق و ناراضی به الگویی برای افرادی که زندگی آرام و بدون استرس را ترجیح میدهند، تبدیل شود. در 2024، گارفیلد هنوز هم همان روحیهی "بیخیالی" را حفظ کرده و محبوبیتش در میان نسلهای مختلف ثابت کرده است که این کاراکتر فراتر از زمان و مکان است.
در دورانی که سرعت زندگی به شدت افزایش یافته و افراد به دنبال بهرهوری بیشتر هستند، گارفیلد به یادآوری نیاز به آرامش و لذت بردن از لحظههای ساده و کوچک زندگی تبدیل شده است. این گربه برای بسیاری از افراد نوعی ضدقهرمان است که ارزشهای سنتی را به چالش میکشد؛ در دنیایی که بهرهوری و تلاش سخت ارزشمند تلقی میشود، گارفیلد با تمام وجود در جستجوی راحتی و تنبلی است.
گارفیلد و فناوری در 2024
در دنیای 2024، انیمیشن گارفیلد 2024 نیز با پیشرفتهای فناوری همراه شده است. اکنون گارفیلد در قالب انیمیشنهای سهبعدی، بازیهای ویدئویی و حتی به عنوان یک شخصیت مجازی در شبکههای اجتماعی بهروز رسانی شده است. جالب اینجاست که این گربه چاق و ناراضی، به یک تأثیرگذار دیجیتال تبدیل شده و در پلتفرمهای مختلف مانند اینستاگرام و توییتر حضور دارد. هواداران گارفیلد از طریق این پلتفرمها میتوانند با او تعامل داشته باشند و حتی شاهد واکنشهای طنزآمیز او به مسائل روزمره باشند.
یکی از جذابیتهای گارفیلد در 2024، حضورش در دنیای هوش مصنوعی است. او به عنوان یک کاراکتر مجازی قادر است با طرفدارانش از طریق چتباتها و سیستمهای هوش مصنوعی تعامل کند و حتی به سوالات آنها پاسخ دهد. این تعاملات نشان میدهد که گارفیلد با گذشت زمان همچنان خود را با تغییرات تکنولوژی وفق داده و به عنوان یک شخصیت زنده و پویا باقی مانده است.
تأثیر گارفیلد بر فرهنگ عمومی
در طول چهار دهه گذشته، گارفیلد تأثیر قابل توجهی بر فرهنگ عمومی گذاشته است. از نقلقولهای طنزآمیزش درباره زندگی و تنبلی گرفته تا عشق او به غذا، این کاراکتر الهامبخش بسیاری از افراد و حتی برندها شده است. در سال 2024، گارفیلد همچنان در قالب میمها و نقلقولهای اینترنتی به کار میرود و این امر نشاندهندهی جایگاه مستحکم او در فرهنگ دیجیتال است.
همچنین، در دنیای تبلیغات نیز گارفیلد حضوری پررنگ دارد. برندهای مختلف از تصویر و شخصیت او برای تبلیغ محصولات خود استفاده میکنند. مثلاً تبلیغات مواد غذایی یا فستفودها با حضور گارفیلد میتوانند حس طنز و لذت از غذا خوردن را به مشتریان منتقل کنند. این همکاریها نشان میدهد که گارفیلد تنها یک کاراکتر کمیک نیست، بلکه به عنوان یک شخصیت برجسته در دنیای تجاری نیز جایگاه خود را پیدا کرده است.
گارفیلد در دنیای مدرن: نماینده نسلهای مختلف
یکی از دلایل محبوبیت همیشگی گارفیلد این است که او میتواند با افراد از سنین مختلف ارتباط برقرار کند. نسلهای قدیمیتر که از کودکی با کمیکهای گارفیلد آشنا شدهاند، هنوز هم او را بهعنوان یک شخصیت نوستالژیک میشناسند. در حالی که نسلهای جدید نیز از طریق فیلمها، سریالها و شبکههای اجتماعی با این کاراکتر آشنا میشوند.
در سال 2024، گارفیلد همچنان بهعنوان نمایندهی تنبلی و خودخواهی مدرن شناخته میشود. او تجسم بسیاری از ویژگیهایی است که افراد در زندگی روزمره خود احساس میکنند؛ از تنفر به کارهای سخت و علاقه به لذتهای ساده مانند غذا خوردن و خوابیدن. این ویژگیها باعث شده تا گارفیلد همیشه بتواند با طرفداران خود ارتباط برقرار کند و آنها را به خنده وادارد.
گارفیلد: نمادی از پایداری و تحول
یکی از جالبترین جنبههای شخصیت گارفیلد، توانایی او در سازگاری با تغییرات زمان است. از ابتدا تا سال 2024، گارفیلد همواره خود را با شرایط جدید وفق داده و با تغییرات فرهنگی و تکنولوژیکی همراه شده است. این تطبیقپذیری باعث شده تا او همواره در ذهن و قلب هوادارانش باقی بماند.
در دنیای پرشتاب امروزی که شخصیتهای جدید و سریالهای تازه هر روز معرفی میشوند، گارفیلد با وجود این رقابتها همچنان بهعنوان یکی از محبوبترین کاراکترهای کمیک باقی مانده است. این نشان میدهد که او نه تنها بهعنوان یک شخصیت نوستالژیک بلکه به عنوان یک شخصیت مدرن نیز میتواند همچنان به موفقیت ادامه دهد.
نتیجهگیری
در سال 2024، گارفیلد همچنان به عنوان یکی از محبوبترین و تاثیرگذارترین شخصیتهای دنیای کمیک شناخته میشود. او با ویژگیهای خاص خود همچنان میتواند با نسلهای مختلف ارتباط برقرار کند و خود را با دنیای مدرن و تکنولوژیهای جدید وفق دهد. این گربه تنبل و دوستداشتنی به نمادی از لذت بردن از زندگی تبدیل شده و حضورش در دنیای امروز ثابت میکند که بعضی شخصیتها هیچگاه از مد نمیافتند.
گارفیلد با طنز و شخصیت منحصر به فرد خود همواره در قلب هوادارانش جای خواهد داشت، و حتی در سال 2024 نیز همچنان میتواند لبخند بر لبان ما بیاورد.
شما کارتون گارفیلد 2024 را تماشا کردهاید؟ چه حسی زمان تماشای آن داشتهاید؟ آیا قسمت جدید گارفیلد توانست نظر شما را جلب کند؟
پنگوئن: روایتی تاریک از دنیای گاتهام با بازی متفاوت کالین فارل
سریال «پنگوئن» محصول سال 2024 یکی از جدیدترین تلاشهای شبکه HBO برای گسترش جهان بتمن است. این سریال که از فیلم «بتمن» ساخته مت ریوز (2022) اسپینآف شده، با بازی کالین فارل در نقش پنگوئن، شخصیتی مرموز و بدذات، سعی میکند داستانی مستقل و متفاوت از داستانهای معمول دنیای ابرقهرمانی ارائه دهد. این مقاله تلاش دارد با نگاهی جامع به جنبههای مختلف این سریال، مانند داستان، بازیگری، تولید و بازخوردها، آن را بررسی کند.
داستان سریال «پنگوئن»
سریال «پنگوئن» ادامه داستان فیلم «بتمن» است و مستقیماً به رویدادهای پس از آن میپردازد. برخلاف بسیاری از آثار مرتبط با بتمن، در این سریال خود بتمن (با بازی رابرت پتینسون) حضور چندانی ندارد و تمرکز اصلی داستان بر روی اوزوالد کاب (ملقب به پنگوئن) است. در حالی که بتمن پس از وقایع فیلم در سایه قرار گرفته، اوزوالد به عنوان یک خلافکار سطح میانی که به دنبال ارتقاء جایگاه خود است، با بازی کالین فارل، وارد ماجرای جدیدی میشود.
اوزوالد که پیش از این در حاشیه دنیای جرم و جنایت گاتهام بوده، حالا پس از مرگ رئیسش فرصت را غنیمت میشمارد تا کنترل تجارت مواد مخدر گاتهام را به دست بگیرد. داستان این سریال پیرامون رقابتهای قدرت و تلاش اوزوالد برای تبدیل شدن به یک چهره مهم در گاتهام میچرخد. یکی از نکات برجسته داستان، حضور دختر رئیس اوزوالد، سوفیا فالکونه (با بازی کریستین میلیوتی) است که او نیز پس از آزادی از تیمارستان آرکهام به دنبال بازپسگیری قدرت از پنگوئن است. این رقابتها به شیوهای روانشناسانه به تصویر کشیده شده و بسیاری از موضوعات کلیدی سریال مانند جاهطلبی، خیانت و مسائل خانوادگی را به نمایش میگذارد.
بازیگری و شخصیتپردازی
یکی از نقاط قوت برجسته سریال «پنگوئن»، بازی درخشان کالین فارل در نقش اوزوالد کاب است. فارل که برای این نقش از گریم سنگینی استفاده کرده و چهرهاش به شدت تغییر داده شده، توانسته شخصیت پنگوئن را به گونهای جدید و متفاوت به نمایش بگذارد. او با استفاده از لهجهای خشن و حرکات بدنی خاص، شخصیتی را خلق کرده که در عین زشت بودن، جذابیتهای خاص خود را دارد. اوزوالد کاب در این سریال بیشتر به عنوان یک شخصیت آسیبپذیر و حتی همدلانه به تصویر کشیده میشود، تا یک دشمن کامل. این تعهد فارل به نقشآفرینی عمیق و پیچیده، باعث شده که شخصیت پنگوئن در سریال متفاوت و تازه به نظر برسد.
از طرف دیگر، کریستین میلیوتی نیز در نقش سوفیا فالکونه توانسته تعادل خوبی بین خشونت و انگیزههای شخصیاش برقرار کند. او که به عنوان یک زن قوی و جاهطلب به تصویر کشیده شده، در مقابل پنگوئن یک چالش جدی به شمار میآید.
جنبههای تولید و کارگردانی
سریال «پنگوئن» به کارگردانی لورن لفرانس و با تهیهکنندگی اجرایی مت ریوز ساخته شده است. حضور ریوز به عنوان یکی از چهرههای مهم در پشت صحنه سریال، باعث شده که فضای تاریک و دلهرهآور فیلم «بتمن» در این سریال نیز ادامه یابد. کارگردانی دقیق و هنرمندانه سریال، به خوبی توانسته حال و هوای تاریک و پر از خشونت دنیای گاتهام را به تصویر بکشد. استفاده از نورپردازیهای کمنور و طراحی صحنههای تیره و مبهم، به این احساس کمک کرده و بیننده را درگیر جهان سیاه این داستان کرده است.
علاوه بر این، گریم سنگین کالین فارل و استفاده از جلوههای ویژه برای تبدیل او به پنگوئن، از دیگر جنبههای مهم تولید سریال است. این گریم نه تنها فارل را غیرقابل شناسایی کرده، بلکه توانسته او را به شکلی باورپذیر و ترسناک تبدیل کند. با این حال، برخی منتقدان معتقدند که گریم سنگین و تغییر چهره، در برخی موارد مانع از دیده شدن بازیهای ظریف فارل شده است.
پیامها و مضامین
سریال «پنگوئن» با وجود آنکه از یک داستان گنگستری و دنیای جرم و جنایت بهره میبرد، به موضوعات اجتماعی و روانشناسی نیز میپردازد. یکی از مضامین اصلی سریال، موضوع نابرابری و خشونت در جامعه است. شخصیت اوزوالد که از پایینترین سطح جامعه به قدرت رسیده، نمایانگر تضادهای طبقاتی و تلاش فردی برای پیشرفت در یک سیستم فاسد است. اوزوالد به عنوان فردی که از سوی جامعه تحقیر شده و همیشه به عنوان یک شخصیت خندهدار به او نگاه میشده، حالا به دنبال جبران این تحقیرها و دستیابی به قدرت است.
از طرف دیگر، سریال به مسئله خانواده و تأثیر آن بر شخصیتهای اصلی خود میپردازد. اوزوالد به عنوان یک پسربچهای که پدر ندارد و تحت تأثیر مادرش بزرگ شده، به نوعی به دنبال یافتن یک جایگاه پدرانه در زندگی ویکتور، مهاجری جوان است. سوفیا فالکونه نیز به شدت تحت تأثیر روابط خانوادگی پیچیدهاش قرار دارد و برای اثبات تواناییهای خود در برابر خانوادهاش میجنگد.
نقدها و بازخوردها
سریال «پنگوئن» تا به امروز نظرات متفاوتی از سوی منتقدان دریافت کرده است. برخی از منتقدان به بازی درخشان کالین فارل اشاره کردهاند و او را به عنوان یکی از نقاط قوت سریال تحسین کردهاند. آنها معتقدند که فارل توانسته شخصیتی پیچیده و چندوجهی را به تصویر بکشد و با وجود گریم سنگین، بازی احساسی و عمیقی ارائه دهد.
اما در مقابل، برخی دیگر از منتقدان از داستان سریال انتقاد کرده و آن را کلیشهای و تکراری دانستهاند. به نظر میرسد که سریال با وجود تلاش برای به تصویر کشیدن جنبههای جدید از دنیای بتمن، نتوانسته از کلیشههای رایج در ژانر گنگستری فرار کند. بسیاری از صحنههای سریال تکراری و فاقد تازگی به نظر میرسند و برخی از منتقدان از طولانی بودن سریال و عدم جذابیت کافی برای نگه داشتن بیننده شکایت کردهاند.
نتیجهگیری
سریال «پنگوئن» محصولی جسورانه و متفاوت از دنیای بتمن است که با بازیگری قوی کالین فارل و کارگردانی هنرمندانه لورن لفرانس، توانسته داستانی تاریک و جذاب از دنیای گاتهام ارائه دهد. اما در کنار این موفقیتها، سریال با چالشهایی مانند داستانهای کلیشهای و گریم سنگین شخصیتها مواجه است. این سریال برای علاقهمندان به داستانهای جنایی و دنیای بتمن یک تجربه تماشایی است، اما ممکن است برای کسانی که به دنبال روایتی نوآورانه و غیرقابل پیشبینی هستند، ناامیدکننده باشد.
آن را پخش کنید یا از آن بگذرید :سریال خبر دست اول نتفلیکس، جایی که یک گزارشگر تحقیقی برتر متهم به قتل یک رقیب است
برخی از روزنامه نگاران هستند که برای انحصاری ها و اسکوپ ها زندگی می کنند و در محیط تپنده اخبار فوری پیشرفت می کنند. برخی دیگر (مثل ما) هستند که ترجیح می دهند تلویزیون ببینند و به خوانندگان بگویند چه چیزی تماشا کنند. اما خبرنگارانی مانند نوع اول همه جا هستند، نه فقط در ایالات متحده یا اروپا، همانطور که سریال جدیدی از هند نشان می دهد.
عکس افتتاحیه: 2001. تصویر سیاه و سفید از ایستگاه قطار شلوغ بمبئی. یک پدربزرگ مغرور کاغذی می خرد و اولین خط نوشته نوه اش را در صفحه ششم می بیند. او به طرز آزاردهنده ای او را می کشاند و می گوید: "صفحه اول تمام چیزی است که مهم است!"
اصل: سال 2011 است و جاگروتی پاتاک (کاریشما تانا) معاون رئیس دفتر روزنامه عصر شرقی است و منابعی عمیق در اداره پلیس بمبئی دارد.
برای تماشای فیلم سینمایی در ژانرهای مختلف به سایت فیلم نماوا مراجعه نمایید.
او در تلاش است تا در دو بمب گذاری در سال 2010 که منجر به کشته شدن 40 نفر شد، رهبری کند. به نظر می رسد که سرکرده مظنون در جنگ های باندهای شهر در دهه 1990 شرکت داشته و اکنون از تبعید فرماندهی می کند. او اطلاعاتی دریافت می کند که مظنونان دو روز قبل از انفجارها در بمبئی بودند، اما جوخه ضد تروریسم نتوانست جلوی حمله مرگبار را بگیرد، حتی اگر آنها از محل نگهداری مظنونان اطلاع داشتند.
جاگروتی برای تایید ثبت شده به سراغ مخاطب رده بالای خود، جی سی پی شروف (هارمن باویجا) می رود و او سعی می کند با زدن عطر موضوع را تغییر دهد. با وجود مخالفت هایش، آن را قبول می کند. او اصرار دارد که به اندازه کافی برای اجرای این مطلب به عنوان یک داستان صفحه اول دارد، اما سردبیر او، ایرمان صدیقی (محمد زیشان ایوب) مخالف است.
راننده یکی از پادشاهان بزرگ باند درست بیرون از خانه پادشاه مورد اصابت گلوله قرار می گیرد. شروف مدت کوتاهی پس از جاگروتی می رسد، اما او آن را به عنوان بازپرداخت یک باند رقیب برای چیزی رد می کند. او با مخاطب خود در باند مظنون تماس می گیرد و می خواهد با رهبر آن مصاحبه کند، اگرچه او معمولاً با یک خبرنگار رقیب، جیدب سن (Prosenjit Chatterjee) صحبت می کند.
شروف به او این انحصار را می دهد که تیراندازان دستگیر شده اند، و او همه گزارشگران شهر را به جز سن، که گزارش می دهد احتمالاً اداره اطلاعات در پشت تیراندازی ها قرار دارد، دستگیر می کند. لینا (تانیشتا چاترجی)، ویراستار مقاله قبلی جاگروتی، از اینکه خبرنگارانش را چپ و راست میکند خشمگین است و از آنها میخواهد منابع بهتری را پرورش دهند و همچنین در مورد نکات تأییدیه دریافت کنند.
او سعی میکند داستان سن را دنبال کند، حتی اگر او به او هشدار میدهد که نمیداند با چه کسی سروکار دارد. او متوجه می شود که نه تنها IB از رهبر اصلی باند محافظت می کند، بلکه این دفتر گزارشی از 4 بمب در سال 2010 دریافت کرد و دو مورد از آنها را خنثی کرد که هرگز خبری نشد. او قرار ملاقات با یک منبع نزدیک به رهبر باند راجان را قطع می کند، اما مطمئن نیست که چیزی از آن حاصل شود، تا زمانی که او در حالی که کارکنان دهمین سالگرد ایرمن را به عنوان EIC جشن می گیرند، با تلفن میز او تماس می گیرد. او انحصاری سال را دریافت می کند، اما آیا هزینه ای دارد؟
فیلم عاشقانه جدید و فیلم ترسناک دوبله فارسی نیز از ژانرهایی است که در نماوا به صورت مداوم به روزرسانی میشود و بهترین های این ژانر را میتوانید از سایت فیلم نماوا دنبال کنید.
چه نمایش هایی را به شما یادآوری خواهد کرد؟ Spotlight را در نظر بگیرید و آن را به دنیای بداخلاق جنگ روزنامه بمبئی منتقل کنید.
برداشت سایت از سریال خبر دست اول: این سریال توسط Hansal Mehta و Mrunmayee Lagoo Waikul و کارگردانی Mehta بر اساس خاطرات Behind Bars در Byculla: My Days in Prison نوشته Jinga Vora ساخته شد. این تصویری را ترسیم میکند که برای هر کسی که جنگهای روزنامههای آمریکایی سال گذشته را به یاد میآورد، بسیار آشنا خواهد بود، جایی که روزنامههای بزرگ شهرهای بزرگ هر کاری که میتوانستند برای به دست آوردن موارد انحصاری و اسکوپی انجام دادند، اغلب خطوط اخلاقی را کنار میزدند. در حالی که جزئیات اخباری که جاگروتی و سایر خبرنگاران دریافت میکنند ممکن است برای افرادی که در هند زندگی نمیکنند گیجکننده باشد، ضربهای دراماتیک و انواع شخصیتها همچنان یکسان است.
جاگروتی در اواسط شغلی است که نام خود را در زمینهای عمدتاً مردانه برجسته میکند و افرادی مانند ایرمن و لینا از رقابت بین مقالات تغذیه میکنند، اما همچنین میخواهند مطمئن شوند که داستانهایی که منتشر میکنند به درستی منبع و منبع هستند و می تواند حتی در کوچکترین بررسی واقعیت مقاومت کند. منابعی که این خبرنگاران پرورش می دهند تا حدودی از نظر اخلاقی در معرض خطر هستند یا مجرمان بی سابقه هستند، اما با این وجود ارزشمند هستند و گزارشگرانی مانند جاگروتی می دانند که چگونه اطلاعات موثق را از آنها دریافت کنند.
اپیزود اول همه آن رقابتها را معرفی میکند که ظاهراً در سال 2011 هنوز پابرجا بودند، علیرغم اینکه جهان تا آن زمان عمیقاً آنلاین شده بود. این به ویژه نشان می دهد که چگونه Jagruti یک فرد تازه کار است که تاج و تخت سن را به چالش می کشد، که انحصاری هایی را به دست می آورد که هیچ کس دیگری موفق به انجام آن نمی شود.
با این حال، در پایان قسمت اول، سن مرده است، و به نظر میرسد که صحنهای که در آن تماس راجان جگروتی پیشنهاد میکند «از او مراقبت کند» تا راه او را به سمت رئیسش باز کند، ممکن است دلیل باشد. جاگروتی قرار است خود را متهم به قتلش ببیند، اما مسائلی که از این موضوع به وجود میآید بیشتر نشان میدهد که او چقدر باید روح خود را فدا کند تا آن موارد انحصاری را که به دست آورده است به دست آورد؟ آیا او بیش از حد اخلاق خود را به خطر انداخته است، و این همان چیزی است که او را به متهم شدن به قتل سن سوق داده است؟
نقد و بررسی فیلم بابای بی رحم در جیو سینما: علی عباس ظفر این داستان نازک را با بازی دردویلری شهید کاپور اجرا می کند .
فیلم سینمایی بابای بی رحم ساخته علی عباس ظفر بالاخره در جیو سینما منتشر شد. آیا این بازیگر شهید کاپور ارزش وقت گذاشتن را دارد؟ یا می توانید به سادگی از آن بگذرید؟ بررسی کامل فیلم را بخوانید تا متوجه شوید.
یک افسر NCB (شهید کاپور) و تیمش در گوروگرام، یک معامله مواد مخدر را سرکوب می کنند و باعث می شود که ارباب مواد مخدر (رونیت روی) در ازای بازیابی یک کیسه کوکائین، پسر افسر NCB را ببرد. در حالی که گزینه دیگری باقی نمانده است، افسر NCB موافقت می کند که کیف را از دفتر مرکزی NCB پس بگیرد و برای تعویض به باشگاه خود بیاورد. به محض ورود به باشگاه، او به زودی برخی از خال های موجود در NCB را کشف می کند و باعث سوء ظن همکارانش می شود. آیا افسر می تواند قاچاقچی مواد مخدر را دستگیر کند؟ آیا او می تواند خال های موجود در اداره پلیس را افشا کند؟ آیا او می تواند پسرش را نجات دهد؟ آیا او میتواند خود را از تلاش برای قرار گرفتن در یک گروه توطئه با خود سلطان مواد مخدر تبرئه کند؟ آیا همسرش هرگز او را به خاطر اینکه پسرشان را به این آشفتگی کشانده خواهد بخشید؟ آیا او حتی از هجوم اسلحه ها و غارتگران جان سالم به در خواهد برد؟ خوب، برای همه اینها، شما باید «پدر خونین» را تماشا کنید
شهید کاپور در بهترین فرم قرار دارد. او در گذشته اکشن انجام داده است، اما «بابای خونین» اکشن را به سطحی کاملاً جدید میبرد و دیدن این اکشن توسط شهید کاپور بسیار شاداب است. نقش شهید کاپور قوس شخصیتی خوبی ندارد، اما او به این کاراکتر ضربه ای وارد کرده است که باعث می شود بیشتر و بیشتر او را روی پرده ببینید. حرکات نرم، ظاهر ریشدار، و حرکاتی که او با آن خود را در تمام طول میکشد، شهید کاپور را به تماشای تماشایی تبدیل کرده است.
راجیو کهندلوال هم خوب است. اغلب اوقات پیش نمی آید که قهرمان پسر شکلاتی را در یک شخصیت منفی ببینیم. او بدون دردسر زیاد، شخصیت را به راحتی از بین می برد.
دیانا پنتی چه هدر دادن مطلق! این دختر قد بلند قبلاً در شخصیتهای متعدد به خوبی عمل کرده است، اما در بابای بی رحم او به سختی حضور داشت. این شخصیت میتوانست توسط هر هنرمند جوان تصادفی ایفای نقش کند، زیرا برای جریان داستان بسیار کمتر و بیمعنی بود. چیزی که بیشتر آزاردهنده است این است که در فیلمنامه ای مردسالار، تنها افسر زن باید شخصیت کاملاً خودش را داشته باشد. متأسفانه، او حتی در اینجا سرکوب شده است.
فیلم سینمایی هندی و سریال جنگی نیز از آن دست ژانرهایی هستند که بینندگان مختلفی فیلم های مربوط به آن ها را دنبال میکنند
رونیت روی یک دزد صحنه است و این را بار دیگر ثابت می کند. در اینجا، او شیطان است، او شرور است، او شرور است و با این حال دوست داشتنی خاصی وجود دارد که می خواهید او را روی صفحه ببینید. هر بار که او روی پرده می آید، این احساس طولانی را دارید که او قرار است کاری غیرمنتظره انجام دهد و این شما را در صحنه نگه می دارد.
بقیه بازیگران نقش مکمل زمان کافی برای معرفی ندارند. نقش آنها خیلی کوچک است و هیچ چیز برجسته ای وجود ندارد.
بابای بی رحم: فیلمنامه، کارگردانی و جنبه های فنی
علی عباس ظفر استاد عمل است. او این را بار دیگر ثابت می کند. کارگردانی او به قدری شیک است که حتی افرادی که طرفدار ژانر اکشن نیستند نیز ممکن است آن را دوست داشته باشند. در حالی که در «Tiger Zinda Hai» از اسلحه و نوع اکشن استفاده می کرد، در «Bloody Daddy» بیشتر به نبرد تن به تن و تیراندازی از فاصله نزدیک ادامه داد. این به بیننده احساس اکشن بسیار شدیدتری می دهد و علی عباس ظفر فقط می تواند این تجربه را به طور کلی به سطح دیگری کاهش دهد.
فیلم عاشقانه جدید و فیلم ترسناک دوبله فارسی نیز از ژانرهایی است که در نماوا به صورت مداوم به روزرسانی میشود و بهترین های این ژانر را میتوانید از سایت فیلم نماوا دنبال کنید
با این حال، نویسندگی علی عباس ظفر، آدیتیا باسو و سیذارت-گاریما ضعیف ترین نقطه فیلم است. هیچ خط داستانی واقعی در آن وجود ندارد. آنها سعی کردهاند کمی درباره کشف مواد مخدر توسط بخش مواد مخدر بسازند، اما صادقانه بگویم، داستان بسیار نازک است. کارگردانی علی عباس ظفر علیرغم داشتن هر گونه داستانی، مطمئن می شود که سکانس های اکشن متعدد با یک نخ به دقت سیم کشی شده اند.
فیلمبرداری مارسین لاسکاویچ بعد از کارگردانی علی عباس ظفر بهترین فیلم بعدی است. شیوه ای که او سکانس های اکشن را به تصویر کشیده است چیزی است که شما را به فیلم جذب می کند. انتقال آرام بین سکانس های مختلف اکشن باعث می شود احساس کنید همه چیز درست جلوی چشمان شما اتفاق می افتد.
ویرایش استیون اچ. برنارد مناسب است. او توانسته فیلم را واضح و کوتاه نگه دارد. اگر طول آن اندازهگیری نمیشد، فیلم در وسط خستهکننده بود. با این حال، تسلط استیون اچ. برنارد در جدول ویرایش باعث می شود که فیلم کاملاً لذت بخش باشد.
موسیقی بادشاه و انوج گرگ فراموشی است. با این حال، امتیاز پسزمینه جولیوس پاکیام قطعاً برجسته است. او مطمئن می شود که شما به عنوان یک بیننده ذره ای از هیجان را احساس می کنید و آن آدرنالین در سرتاسر شما سرازیر می شود.
بابای بی رحم: بچه ها می توانند آن را تماشا کنند؟
آره
برای تماشای لیگ آلمان به سایت فیلم نماوا پخش زنده مراجعه نمایید.
اکشن و مهیج جدید جنگ جهانی دوم فیلم خون و طلا تنها به یک دلیل و یک دلیل وجود دارد - نمایش منظره وحشتناک انبوهی از نازیها که به ضرب گلوله، چاقو خورده، له شده، مسموم شده، سوزانده میشوند، و منفجر میشوند. به طرز تماشایی وحشتناک و بیش از حد، که توصیف آنها به عنوان "کارتونیک" کمتر یک انتقاد و بیشتر یک بیان ساده از واقعیت است. جهنم، حتی «جایی که عقابها جرات میکنند» - حماسه 1968 که رابرت زمکیس بهعنوان «جایی که در آن کلینت ایستوود بیش از هر کس دیگری در تاریخ سینما آدمها را میکشد» توصیف میشود - در مقایسه با مدلی از ظرافت به نظر میرسد. این پروژه بی شرمانه از کارگردان پیتر توروارث لحظات اختراع و هیجان خود را در ابتدای راه دارد، اما اسپری مداوم گلوله ها و اعضای بدن بی حس کننده است .
در روزهای پایانی جنگ، زمانی که آلمان در شرف سقوط به دست متفقین است، سرباز ناخواسته هاینریش (رابرت ماسر) ترک کرده است و ناامیدانه در تلاش است تا دختر جوانی را که فقط یک بار دیده و تنها بازمانده است، ردیابی کند. عضوی از خانواده اش متأسفانه، او توسط یک جوخه نازی به رهبری فون استارنفلد سادیست (الکساندر شیر) که ماسکی شبیه به فانتوم اپرا برای پوشاندن برخی جراحات وحشتناک سمت چپ صورتش می پوشد، متوقف می شود و به گردنش آویزان می شود. از درختی نزدیک تا بتواند آرام آرام خفه شود و بمیرد. افسوس، اینها نازیهایی هستند که باید برنامهریزی کنند، بنابراین به محض اینکه او را در هوا آویزان میکنند، بدون اینکه به اندازه کافی در اطراف بچسبند تا مطمئن شوند که او مرده است، بلند میشوند. این یک وقفه خوب برای هاینریش است زیرا به او اجازه میدهد که در زمان مناسب توسط زن محلی السا (ماری هک) کوتاه شود و به مزرعهای که با برادر کوچکترش پائول (سایمون راپ) دچار مشکل ذهنی است، بازگردانده شود.
در مورد آن نازیها، آنها باید به روستای مجاور سونبرگ برسند، جایی که معتقدند ثروتی به طلا جایی در ویرانههای خانه متعلق به تنها خانواده یهودی شهر قرار داشت تا اینکه توسط همسایگانشان، از جمله خانوادهها، سوزانده شدند. شهردار دوگانه (استفان گروسمن)، در روزهای اولیه جنگ. فون استارنفلد که به مدت زمان لازم برای بازیابی طلا مستقر می شود، افراد خود را به مزارع محلی می فرستد تا آذوقه فرماندهی کنند و وقتی به محل السا می رسند، سربازان تجاوز جنسی را به لیست کارهای خود اضافه می کنند. این باعث می شود هاینریش از مخفی شدن خارج شود و منجر به اولین (اما نه آخرین) سکانس بزرگ می شود که در آن او و السا در مقابل مهاجمان خود قرار می گیرند و ویرانی خونین به بار می آورند در حالی که ثابت می شود عملاً غیرقابل کشتن هستند. پس از آن، هاینریش، السا و پائول سعی میکنند فرار کنند، اما مسیرشان را دوباره با نازیها تلاقی میکنند، زیرا آنها نیز در جستوجوی طلا گرفتار میشوند، همگی زیر تیک تاک ساعت ورود قریبالوقوع نیروهای آمریکایی.
اگر این شرح داستان به شما دژاوو می دهد، ممکن است به این دلیل باشد که تنها چند هفته پس از اکران «سیسو» می آید، یک فیلم اکشن دیگر که در پایان جنگ جهانی دوم روایت می شود که سربازی به ظاهر غیرقابل کشتن، گنجینه ای از طلا و انبوهی از آنها را به نمایش می گذارد. سربازان نازی که اکثراً فقط برای چند ثانیه حضور دارند قبل از کشته شدن به شیوهای بسیار زننده وجود دارند. «خون و طلا» همچنین تأثیر کوئنتین تارانتینو را در قالب لحظات جسارتآمیز و وحشتناک خشونتآمیز کمدی تاریک، سوزنهای کنایهآمیز که گهگاه روی موسیقی متن فرو میریزد، و فیلمنامهای از استفان بارت که اغلب مانند ترکیبی از «بازی میشود» را دارد. جنگو رها شده» و «حرامزادههای بیشکوه». (حتی تریلر فیلم باعث می شود که به نظر برسد که به طور خاص برای بخش جاذبه های آینده «گریندهاوس» ساخته شده است.)
فیلم عاشقانه ترکی نیز از دیگر ژانرهایی است که در فیلم های این کشور مورد استقبال قرار میگیرد.
موفقیت یا عدم موفقیت "Blood & Gold" تا حد زیادی به انتظارات شما بستگی دارد. اگر تنها چیزی که میخواهید این است که پرمخاطبترین داستانی باشد که تعداد زیادی از نازیها را به شیوههای خلاقانهای غمانگیز کشته شوند، این چشمانداز تا حدودی مطلوبتر از «سیسو» است. توروارث (که در فیلم قبلی «آسمان سرخ خونی»، پیشفرض به همان اندازه مبهم ربودن یک هواپیمای حین پرواز توسط تروریستها که در آن مشخص شد یکی از مسافران یک خونآشام است را نشان میدهد) سبک و انرژی را به مواد میبخشد.
ماسلر یک قهرمان سرسخت و خوش شانس می سازد و هکی حتی در نقش السا بهتر است. با این حال، چیزهایی که فیلمهای تارانتینو را بسیار عالی کردهاند - شخصیتهای جذاب، پیچیدگیهای غیرمنتظره روایت و دیالوگهای درخشان - دقیقاً در اینجا نیستند. «خون و طلا» تقریباً در نیمه راه از نظر ایدهها و نبوغ کم میآورد، و باعث میشود که همه چیز در آخرین مرحله زمانی که به یک اعزام وحشتناک نازیها پس از دیگری تبدیل میشود، بکشد - اگر هیچ چیز دیگری، ثابت کند که واقعاً میتواند وجود داشته باشد. بعد از مدتی خیلی چیز خوبی باشید "عشق و طلا" کمی از سوء استفاده نازی ها نیست، اما به خصوص جالب نیست. این لحظات خود را دارد، و من گمان میکنم که پدرم، که به ندرت با فیلمی از جنگ جهانی دوم که دوستش نداشت ملاقات میکرد، احتمالاً از آن ضربه میخورد. با این حال، بعد از مدتی آن را یکنواخت یافتم.